مافیای مغرور من
#مافیای مغرور من
پارت ۱۰
💗ویو جیا 💗
وقتی به هوش اومدم دوتا پسره خوشگل بالا سرم دیدم گفتم جیا : من رفتم بهشت دوتا حوری میبینم جوون یون داشت از خنده میمرد ولی تهیونگ اخم کرد و گفت تهیونگ:یون تو برو بیرون من با جیا کار دارم یون به اجبار رفت جیا : بکش کنار بابا من با جیا کاردارم برو بزار باد بیاد بلند شدم که برم یهو منو از پشت کشید چسبوند به دیوار گفت تهیونگ: گفتم وایسا جیا : منم گفتم ولم کننن خواستم هولش بدم که با دوتادستاش دو طرف صورتمو گرفت و منو ب.وسید اولش خیلی تعجب کردم ولی یزره فقط یزره 🤏🏻 منم همراهیش کردم( ادمین : آره جون خودت فقط یزره )( جیا: ساکت شو) نفس کم آوردم زدن به سینش ولم کرد ۳ ثانیه داشتیم به هم نگاه میکردیم یهو اون به سقف نگاه کرد من به دیوار انقدر خجالت کشیدم که بدو بدو از اتاق رفتم بیرون رفتم تو اتاقم آخه این چه کاری بود کردم چرا همراهیش کردم وای الان چه فکری درباره ی من میکنه اصلا به من چه خودش این کارو نمیکرد همینجوری داشتم دور تا دور اتاق را میرفتم حرس میخوردم که به این نتیجه رسیدم ولش خدا بزرگه و بعد گرفتم خوابیدم
🩶ویو تهیونگ 🩶
وقتی جیا بدو بدو رفت بیرون گفتم تهیونگ: آخه احمق این چیکار بود کردی قرار بود بیاریش اینجا اذیتش کنی چرا عاشقش میشی وای الان چیکار کنم خب فقط تقصیر من که نیست اونم همراهیم کرده یعنی ممکنه اونم دوسم داشته باشه این چه حرفیه میزنم برم بگیرم بخوابم ولی... حال داد اَه بگیر بخواب دیگه گرفتم خوابیدم
💗ویو جیا 💗
صبح شده بود شروع کرده بودم به کار کردم به کار که....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
پارت ۱۰
💗ویو جیا 💗
وقتی به هوش اومدم دوتا پسره خوشگل بالا سرم دیدم گفتم جیا : من رفتم بهشت دوتا حوری میبینم جوون یون داشت از خنده میمرد ولی تهیونگ اخم کرد و گفت تهیونگ:یون تو برو بیرون من با جیا کار دارم یون به اجبار رفت جیا : بکش کنار بابا من با جیا کاردارم برو بزار باد بیاد بلند شدم که برم یهو منو از پشت کشید چسبوند به دیوار گفت تهیونگ: گفتم وایسا جیا : منم گفتم ولم کننن خواستم هولش بدم که با دوتادستاش دو طرف صورتمو گرفت و منو ب.وسید اولش خیلی تعجب کردم ولی یزره فقط یزره 🤏🏻 منم همراهیش کردم( ادمین : آره جون خودت فقط یزره )( جیا: ساکت شو) نفس کم آوردم زدن به سینش ولم کرد ۳ ثانیه داشتیم به هم نگاه میکردیم یهو اون به سقف نگاه کرد من به دیوار انقدر خجالت کشیدم که بدو بدو از اتاق رفتم بیرون رفتم تو اتاقم آخه این چه کاری بود کردم چرا همراهیش کردم وای الان چه فکری درباره ی من میکنه اصلا به من چه خودش این کارو نمیکرد همینجوری داشتم دور تا دور اتاق را میرفتم حرس میخوردم که به این نتیجه رسیدم ولش خدا بزرگه و بعد گرفتم خوابیدم
🩶ویو تهیونگ 🩶
وقتی جیا بدو بدو رفت بیرون گفتم تهیونگ: آخه احمق این چیکار بود کردی قرار بود بیاریش اینجا اذیتش کنی چرا عاشقش میشی وای الان چیکار کنم خب فقط تقصیر من که نیست اونم همراهیم کرده یعنی ممکنه اونم دوسم داشته باشه این چه حرفیه میزنم برم بگیرم بخوابم ولی... حال داد اَه بگیر بخواب دیگه گرفتم خوابیدم
💗ویو جیا 💗
صبح شده بود شروع کرده بودم به کار کردم به کار که....ادامه دارد
حمایت فراموش نشه ♥️
۱۰.۸k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.