مافیای مغرور من
⛓️🩸مافیای مغرور من🩸⛓️
⛓️🩸پارت ۹🩸⛓️
یهو یون با انگشتش کف مالید رو بینیم منم از رو حرس مشتمو پر کف کردم مالیدم رو صورتش گفت یون : آخ چشام سوخت گفتم جیا: عههه چشات سوخت وایسا رفتم از عمد تشت آب رو ورداشتم ریختم روش مثل موش خیس شده بود منم میخندیدم اونم سریع ی تشت آب رو ورداشت داشت دنبالم میکرد منم فرار میکردم
🩶ویو تهیونگ 🩶
رفتم پنجره ی اتاقمو باز کنم که دیدم جیا و یون دارن باهم آب بازی میکنن نمیدونم چرا عصبی شدم چرا حسودیم میشد ولی خودمو آروم کردم رفتم رو تختم و گفتم تهیونگ: فردا برات دارم جیا خانم
💗ویو جیا 💗
وقتی کارم تموم شد باهمون لباسای خیس گرفتم خوابیدم که باعث شد صبح مریض بشم خیلی بد بود بعد از این ور تهیونگ از صبح داره اذیتم میکنه ئهم گفت براش قهوه ببرم منم آماده کردم میخوام برم بهش بدم
جلوی در بودم در زدم گفت تهیونگ: بیا تو رفتم تو قهوه رو دادم بهش که یهو همش ریخت رو لباس سفیدش عصبی گفت تهیونگ:این لباسم نو بود برای تنبیه باید ببری با دستات تو حیاط بشوری گفتم جیا:ولی لباس شویی که داریم گفت میخوام خودت با دستات بشوری اونم تو حیاط منم مجبور شدم با این حال بدم برم تو حیاط که داشتم برف میومد و خیلی سرد بود تقریبا یک ساعت طول کشید تا همه لکه هاش بره منم سرم گیج میرفت انقدر شسته بودم دستم تاول زده بود لباس رو برداشتم رفتم تو خونه از پله ها داشتم میرفتم بالا که از سرما بی هوش شدم و از پله ها افتادم دیگه چیزی نفهمیدم
🖤ویو یون🖤
داشتم وسایلی که اجوما گفت براش بخرم رو میآوردم که دیدم جیا از پایین پله ها از هوش رفته انگار از پله ها افتاده بود سریع وسایل رو انداخت پایین رفتم سمتش یون : جیااا جیااا بلند شو چیشده ( با صدای بلند) یهو صدای در اتاق اومد که محکم بسته شد دیدم تهیونگ با سرعت از پله ها اومد پایین و سر جارو از بغل من گرفت داشت سعی میکرد بیدارش کنه ولی بیدارنمیشود براید استایل بغلش کرد با خودش برد تو اتاقش
🩶ویو تهیونگ🩶
جیا رو گذاشتم رو تختم از سرش خون میرفت همش تقصیر من بود چرا گفتم تو این سرما بره لباس بشوره به دکترم زنگ زدم گفتم بیاد اومدش زخماشو پانسمان کرد گفت جین:ی چند روزی استراحت کنه خوب میشه نگران نباش گفتم تهیونگ: کی گفته من نگرانم اصلا جین: تو گفتی و منم باور کردم رفت بیرون یون اومد تو دوتایی بالا سره جیا وایساده بودیم که بهوش بیاد
💗ویو جیا 💗
وقتی به هوش اومدم دوتا پسره خوشگل با
⛓️🩸پارت ۹🩸⛓️
یهو یون با انگشتش کف مالید رو بینیم منم از رو حرس مشتمو پر کف کردم مالیدم رو صورتش گفت یون : آخ چشام سوخت گفتم جیا: عههه چشات سوخت وایسا رفتم از عمد تشت آب رو ورداشتم ریختم روش مثل موش خیس شده بود منم میخندیدم اونم سریع ی تشت آب رو ورداشت داشت دنبالم میکرد منم فرار میکردم
🩶ویو تهیونگ 🩶
رفتم پنجره ی اتاقمو باز کنم که دیدم جیا و یون دارن باهم آب بازی میکنن نمیدونم چرا عصبی شدم چرا حسودیم میشد ولی خودمو آروم کردم رفتم رو تختم و گفتم تهیونگ: فردا برات دارم جیا خانم
💗ویو جیا 💗
وقتی کارم تموم شد باهمون لباسای خیس گرفتم خوابیدم که باعث شد صبح مریض بشم خیلی بد بود بعد از این ور تهیونگ از صبح داره اذیتم میکنه ئهم گفت براش قهوه ببرم منم آماده کردم میخوام برم بهش بدم
جلوی در بودم در زدم گفت تهیونگ: بیا تو رفتم تو قهوه رو دادم بهش که یهو همش ریخت رو لباس سفیدش عصبی گفت تهیونگ:این لباسم نو بود برای تنبیه باید ببری با دستات تو حیاط بشوری گفتم جیا:ولی لباس شویی که داریم گفت میخوام خودت با دستات بشوری اونم تو حیاط منم مجبور شدم با این حال بدم برم تو حیاط که داشتم برف میومد و خیلی سرد بود تقریبا یک ساعت طول کشید تا همه لکه هاش بره منم سرم گیج میرفت انقدر شسته بودم دستم تاول زده بود لباس رو برداشتم رفتم تو خونه از پله ها داشتم میرفتم بالا که از سرما بی هوش شدم و از پله ها افتادم دیگه چیزی نفهمیدم
🖤ویو یون🖤
داشتم وسایلی که اجوما گفت براش بخرم رو میآوردم که دیدم جیا از پایین پله ها از هوش رفته انگار از پله ها افتاده بود سریع وسایل رو انداخت پایین رفتم سمتش یون : جیااا جیااا بلند شو چیشده ( با صدای بلند) یهو صدای در اتاق اومد که محکم بسته شد دیدم تهیونگ با سرعت از پله ها اومد پایین و سر جارو از بغل من گرفت داشت سعی میکرد بیدارش کنه ولی بیدارنمیشود براید استایل بغلش کرد با خودش برد تو اتاقش
🩶ویو تهیونگ🩶
جیا رو گذاشتم رو تختم از سرش خون میرفت همش تقصیر من بود چرا گفتم تو این سرما بره لباس بشوره به دکترم زنگ زدم گفتم بیاد اومدش زخماشو پانسمان کرد گفت جین:ی چند روزی استراحت کنه خوب میشه نگران نباش گفتم تهیونگ: کی گفته من نگرانم اصلا جین: تو گفتی و منم باور کردم رفت بیرون یون اومد تو دوتایی بالا سره جیا وایساده بودیم که بهوش بیاد
💗ویو جیا 💗
وقتی به هوش اومدم دوتا پسره خوشگل با
۱۰.۵k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.