رمان " برای عشق انجامش دادم ! "

رمان " برای عشق انجامش دادم ! "
" i do it for love ! "


اما پنهان موندن حقیقت برای دختر هم بهتر بود ...

از اون شب به بعد شعله خشم انتقام پسر از پدرش روز به روز شعله ور تر میشد
از تک تک حرف هایش ، کارهاش ، حتی از تمام ادم هایی که براش کار میکردن هم متنفر شده بود ...

به قدری که اگر گناه رو حتی برای ۲۴ ساعت ازاد میکردن هیچ اثری از هیچ کدومشون نمیزاشت

اما این تنفر فقط به خوانواده پسر مربوط نمیشد و دلیل پنهان ماندن حقیقت از دختر همین بود ...

پدر دختر یکی از اصلی ترین و نزدیک ترین شرکای پدر کوک بود
شریکی دقیقا مثل برادر برای پدرش بود و قبل همه این اتفاقات میشد اسمش رو یه عموی پایه و مهربون گذاشت ، اما یکی از خوبی های زمان انداختن نقاب خیلی ها بود
نقاب اون هم بعد ۱۵ سال افتاد ...
اون جا بود که پسر خانواده ی اون مرد رو شناخت
اون زمان به نظرش دختر زیبایی و خوبی داشت مطمعن بود روزی که زمانش برسه قراره عاشقش بشه
اما مرز بین عشق نفرت به نازکی یه تار موعه
پسر هم از مرز رد شد ناخواسته یا از عمد ، شاید هم به اشتباه
عشق جای خود راحتی به نفرت بخشید ...

میشه لایک رو قرمز کنید
داریم اینجا زحمت میکشیم 😁
با حمایتاتون بهم انرژی میدین پس ممنون میشم لایک کنید ♡♡