اولین تجربه عشق
اولین_تجربه_عشق
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭7
هیچکدوم هیچ حرفی نزدیم هیچ اتفاقیم نیفتاد
انقد خستم بود ک سری خوابم برد
-Morning-
ا.ت
پاشدم..تهیونگ نبود،اما بهم گفته بود قرار بریم بیرون هوفف....
رفتم صورتمو شستم،موهاموشونه کردم و بالا بستم،یه نیم تنهی صورتیه ساده پوشیدم با دامنه مشکیه ساده
رفتم پایین یکی از خدمتکارا بود
+تهیونگ کجاست؟
ب سمتم برگشت
~عا سلام خانم ایشون صبح رفتن بیرون الانس ک بیان
+عاها،باشه
رفتم خودمو انداختم رو کاناپه
+یعنی چ دلیلی داشت ک پدرم کیم تهیونگ و رو انتخاب کرد؟
بیخیال.. گوشیمو برداشتم ک کوک زنگ بزنم
............
+کوک خبی
/خوبم ت چی اوضاع با کیم چطوره
+اون واقعن بی رحمه
/چی ینی چی بات کاری کرد؟؟
+هیچی، لارا چطوره؟
/خبه امروز قراره بریم خرید
+اوو خبه پس
/ارهه
............
ا.ت
صدایه در اومد.... رفتم ک درو باز کنم، تهیونگ بود... اومد داخل
+اومدی
_هوم، چقد وقته بیدار شدی
+خیلی وقت نیست
نمیدونم چرا و چطوری این سوالو پرسیدم
+کجا بودی؟
با تعجب ب سمتم برگشت
یه لحظه از سوالایی ک پرسیدم شوکه شدم
_چطور؟
+ینی نباید بدونم شوهرم کجا میره و کجا بوده؟
_هعع(پوزخند)
اومد سمتم.. بدنمو چسبوند ب بدش با ی دستش کمرمو گرفته بود..فاصلش با فاصلهی صورتم خیلی کم بود چسبیده بود ب صورتم
_زبون داشتی نمیدونسم؟
+این جوابه سوالم بود؟
_هووف جئون ا.ت
+حقه پرسیدنه این سوالو دارم میدونی که؟
_رفتم بودم شرکته پدرم.. برو لباستو بپوش
+میخایم بریم بیرون؟(پوزخند)
_اره
دستشو از کمرم ول کرد خودشو ازم جدا کرد و رفت رو کاناپه نشست... منم رفتم بالا ک لباساممو عوض کنم
#بی_تی_اس
𝐓𝐡𝐞.𝐟𝐢𝐫𝐬𝐭.𝐞𝐱𝐩𝐞𝐫𝐢𝐞𝐧𝐜𝐞.𝐨𝐟.𝐥𝐨𝐯𝐞
𝐏𝐚𝐫𝐭7
هیچکدوم هیچ حرفی نزدیم هیچ اتفاقیم نیفتاد
انقد خستم بود ک سری خوابم برد
-Morning-
ا.ت
پاشدم..تهیونگ نبود،اما بهم گفته بود قرار بریم بیرون هوفف....
رفتم صورتمو شستم،موهاموشونه کردم و بالا بستم،یه نیم تنهی صورتیه ساده پوشیدم با دامنه مشکیه ساده
رفتم پایین یکی از خدمتکارا بود
+تهیونگ کجاست؟
ب سمتم برگشت
~عا سلام خانم ایشون صبح رفتن بیرون الانس ک بیان
+عاها،باشه
رفتم خودمو انداختم رو کاناپه
+یعنی چ دلیلی داشت ک پدرم کیم تهیونگ و رو انتخاب کرد؟
بیخیال.. گوشیمو برداشتم ک کوک زنگ بزنم
............
+کوک خبی
/خوبم ت چی اوضاع با کیم چطوره
+اون واقعن بی رحمه
/چی ینی چی بات کاری کرد؟؟
+هیچی، لارا چطوره؟
/خبه امروز قراره بریم خرید
+اوو خبه پس
/ارهه
............
ا.ت
صدایه در اومد.... رفتم ک درو باز کنم، تهیونگ بود... اومد داخل
+اومدی
_هوم، چقد وقته بیدار شدی
+خیلی وقت نیست
نمیدونم چرا و چطوری این سوالو پرسیدم
+کجا بودی؟
با تعجب ب سمتم برگشت
یه لحظه از سوالایی ک پرسیدم شوکه شدم
_چطور؟
+ینی نباید بدونم شوهرم کجا میره و کجا بوده؟
_هعع(پوزخند)
اومد سمتم.. بدنمو چسبوند ب بدش با ی دستش کمرمو گرفته بود..فاصلش با فاصلهی صورتم خیلی کم بود چسبیده بود ب صورتم
_زبون داشتی نمیدونسم؟
+این جوابه سوالم بود؟
_هووف جئون ا.ت
+حقه پرسیدنه این سوالو دارم میدونی که؟
_رفتم بودم شرکته پدرم.. برو لباستو بپوش
+میخایم بریم بیرون؟(پوزخند)
_اره
دستشو از کمرم ول کرد خودشو ازم جدا کرد و رفت رو کاناپه نشست... منم رفتم بالا ک لباساممو عوض کنم
#بی_تی_اس
۱۲.۲k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.