ویو آت
ویو آت
دیدم کلارا پرید بغل پسره...رفتم سمتشون که مکالمشونو شنیدم..پس اسمش فلیکس بود...ولی چرا تعجب کرد موقع حرف زدن کلارا!؟بعد...جیمز...خدایا اون کسی که فکر میکنم نباشه رفتم سمتشون
-فامیلی جیمز و میدونی
=فک کنم لی بود لی جیمز
ن..نه اون نیست اون نیست...و.. ولی اونه...
=م..مامان؟
-میرید؟
=اره..
-مواظب باشید فعلا..
=چیشده؟
-بعدا بهت میگم خدافظ
ویو فلیکس
و..واقعا؟باور نمیکنم ی..یعنی اون باعث عذاب عشق من شده؟با کلارا رفتیم سر مزار تهیونگ
ویو کلارا
با گریه رفتم کنار مزارش
=بابایی... ببخشید زود قضاوتت کردم ببخشید کاش اینجا بودی...دلم برات تنگ شده حتی برای غر غر کردنت میشه برگردی؟؟(گریه)
هنوز خاک بود...سنگ نزاشته بود با گریه خاک هارو کنار زدم
=نه..نه نمردی تو (گریه)
که فلیکس منو گرفت
√ع.. عزیزم نکن...
=(گریه)
فلیکس
خبر بد
نمیتونم تا سه شنبه تمومش کنم... ببخشید یکم مجبورم دیر تر تموم کنم
دیدم کلارا پرید بغل پسره...رفتم سمتشون که مکالمشونو شنیدم..پس اسمش فلیکس بود...ولی چرا تعجب کرد موقع حرف زدن کلارا!؟بعد...جیمز...خدایا اون کسی که فکر میکنم نباشه رفتم سمتشون
-فامیلی جیمز و میدونی
=فک کنم لی بود لی جیمز
ن..نه اون نیست اون نیست...و.. ولی اونه...
=م..مامان؟
-میرید؟
=اره..
-مواظب باشید فعلا..
=چیشده؟
-بعدا بهت میگم خدافظ
ویو فلیکس
و..واقعا؟باور نمیکنم ی..یعنی اون باعث عذاب عشق من شده؟با کلارا رفتیم سر مزار تهیونگ
ویو کلارا
با گریه رفتم کنار مزارش
=بابایی... ببخشید زود قضاوتت کردم ببخشید کاش اینجا بودی...دلم برات تنگ شده حتی برای غر غر کردنت میشه برگردی؟؟(گریه)
هنوز خاک بود...سنگ نزاشته بود با گریه خاک هارو کنار زدم
=نه..نه نمردی تو (گریه)
که فلیکس منو گرفت
√ع.. عزیزم نکن...
=(گریه)
فلیکس
خبر بد
نمیتونم تا سه شنبه تمومش کنم... ببخشید یکم مجبورم دیر تر تموم کنم
- ۸.۰k
- ۳۰ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط