بابایی نرو خواهش میکنم
=بابایی نرو خواهش میکنم
+مرسی که گذاشتی از دهنت بشنوم....بابا..
=دوست دارم بابا باور کن ( گریه)
ویو کلارا
چشماش بسته شد
=ن..نه..نه..بابایی بیدار شو توروخدا نرو...(گریه)
به دستگاه نگاه کردم خط صاف شد
=باباااااااا( داد و جیغ و گریه)
و سیاهی
دو روز بعد
ویو کلارا
با سر درد از جام بلند شدم و عروسکم که تهیونگ خریده بود بغلم بود یه خانمه کنارم بود
-د..دخترم بیدار شدی؟(بغض)
=م..مامان؟
-اره عزیزم...
=ته...بابا کجاست؟
-بابات بیرونه
بدو بدو پاشدم و رفتم حیاط ولی تهیونگ اونجا نبود به جاش جونگکوک و دیدم یادم اومد تهیونگ مرده...افتادم زمین و گریه کردم
=تهیونگ( گریه)
®آبجی بیدار شدی؟
جونگین اومد و بغلم کرد
=تهیونگ (گریه)
®نترس آبجی...قسمت نشد خودم بکشمش...الان گوشه قبرستونع مرتیکه
=درست صحبت کن باهاش (گریه)
اره اذیتم میکرد...کتکم میزد...محدودم کرده بود...ولی...من دوسش داشتم چون میدونستم دوسم داره...
+مرسی که گذاشتی از دهنت بشنوم....بابا..
=دوست دارم بابا باور کن ( گریه)
ویو کلارا
چشماش بسته شد
=ن..نه..نه..بابایی بیدار شو توروخدا نرو...(گریه)
به دستگاه نگاه کردم خط صاف شد
=باباااااااا( داد و جیغ و گریه)
و سیاهی
دو روز بعد
ویو کلارا
با سر درد از جام بلند شدم و عروسکم که تهیونگ خریده بود بغلم بود یه خانمه کنارم بود
-د..دخترم بیدار شدی؟(بغض)
=م..مامان؟
-اره عزیزم...
=ته...بابا کجاست؟
-بابات بیرونه
بدو بدو پاشدم و رفتم حیاط ولی تهیونگ اونجا نبود به جاش جونگکوک و دیدم یادم اومد تهیونگ مرده...افتادم زمین و گریه کردم
=تهیونگ( گریه)
®آبجی بیدار شدی؟
جونگین اومد و بغلم کرد
=تهیونگ (گریه)
®نترس آبجی...قسمت نشد خودم بکشمش...الان گوشه قبرستونع مرتیکه
=درست صحبت کن باهاش (گریه)
اره اذیتم میکرد...کتکم میزد...محدودم کرده بود...ولی...من دوسش داشتم چون میدونستم دوسم داره...
- ۷.۵k
- ۲۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط