my destiny
my destiny
Part =2
سرم روی میز بود دیدم یه نفر نشسته (اسم اون یونا)
یونا:سلام چطوری من یونا هستم وتو
لنا:سلام منم لنا هستم
و با هم دست دادن
معلم اومده بود سر کلاس معلم درسش را به پایان رساند که زنگ خورد انگار پیش بینی کرده بود
لنا تو ی حیاط بود با لقمه ی لذیذی که مادرش درست کرده بود خودش را سیر کرد(جدیدا دارم کتابی حرف میزنم)
دید دختری به طرف او می آید
یونا : چرا تنهایی
لنا: خب من تازه اومدم اینجا کسی نی
یونا : ابن ناراحتی نداره که من دوستت و میشم و بهت کمک میکنم دوست پیدا کنی
لنا : مرسی یونا
تقریبا زنگ آخر بود دو سه تا دوست پیدا کرده بود میکرد امروز باید زودتر میرفت خونه رسید خونه
مامان لنا: سلام دخترم لنا برو لباس هات رو عوض کن ناهار بخوریم
لنا : باشه
لنا رسید خونه که مامانش گفت
مامان لنا:زود برو لباساتو رو عوض کن میخوایم بریم خونه آقای هوانگ زود
لنا: باشه
لباس هاش رو عوض کرد(عکس میزارم)
و به پایین اومد رسیدن خونه آقای هوانگ
بی شرط امروز دوتا پارت آپ میشه یه دونه بی شرط اون یکی با شرطه حالا
Part =2
سرم روی میز بود دیدم یه نفر نشسته (اسم اون یونا)
یونا:سلام چطوری من یونا هستم وتو
لنا:سلام منم لنا هستم
و با هم دست دادن
معلم اومده بود سر کلاس معلم درسش را به پایان رساند که زنگ خورد انگار پیش بینی کرده بود
لنا تو ی حیاط بود با لقمه ی لذیذی که مادرش درست کرده بود خودش را سیر کرد(جدیدا دارم کتابی حرف میزنم)
دید دختری به طرف او می آید
یونا : چرا تنهایی
لنا: خب من تازه اومدم اینجا کسی نی
یونا : ابن ناراحتی نداره که من دوستت و میشم و بهت کمک میکنم دوست پیدا کنی
لنا : مرسی یونا
تقریبا زنگ آخر بود دو سه تا دوست پیدا کرده بود میکرد امروز باید زودتر میرفت خونه رسید خونه
مامان لنا: سلام دخترم لنا برو لباس هات رو عوض کن ناهار بخوریم
لنا : باشه
لنا رسید خونه که مامانش گفت
مامان لنا:زود برو لباساتو رو عوض کن میخوایم بریم خونه آقای هوانگ زود
لنا: باشه
لباس هاش رو عوض کرد(عکس میزارم)
و به پایین اومد رسیدن خونه آقای هوانگ
بی شرط امروز دوتا پارت آپ میشه یه دونه بی شرط اون یکی با شرطه حالا
۵.۷k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.