فیک
#فیک
#نوازش_باد
part⁴⁷
_ا/ت اونجا نیست
▪︎اره جون عمت
جونگ وو آروم به سمت ا/ت میرفتم ضربان قلبم روی هزار بود
چند ثانیه بعد ا/تس جیغ کشید و توسط جونگ وو کشیده شد بیرون
▪︎پس ک اینجا نیست
دستشو آروم روی صورت ا/ت کشید میخواستم فریاد بزنم ک زدم
_دستتو از روی ا/ت بردار
▪︎اوهو(پوزخند)آقاتون عصبانی شده
اشاره کرد به من و ادامه داد
▪︎شرمنده شما باید دیگه چشم رو ناموس بقیه نداشته باشید
خواستم حرفی بزنم ک ا/ت زد توی گوشش
جیگرم خنک شد
اون دختر منه(پوزخند)*بچه اینجا من دارم فشار میخورم ولی خب مسدثحسرصتسرثدس
ا/ت دستشو کشید بیرون ک جونگ وو آروم آروم نزدیکش میشد
_ا/تتتتتتتت(با داد)
تموم زندگیم روس سرم خراب شد
یعنی باور کنم؟
حس کردم ک تمام وجودم یخ کرد
هم من و هم نامجون داد میزدیم عین زنا جیغ میکشیدیم
ولی فایده ای نداشت
ا/ت رو از دست دادم:)
▪︎عوا مرد(با خنده)
گریه میکردم گریه امونمو بریده بود
همینطور ک گریه میکردم نمیدونم چقد گذشته بود ک صدای تیر اندازی اومد
چند ساعت بعد
وقتی پلیسا دستگیر کردن جونگ وو رو و دستیاراشو با شتاب از پله هاپایین رفتم از در اومدم بیرون
_ا/تتتتتتت کجاییییییی تووووو؟
صدای ناله ی ا/ت منو به خودش جذب کرد
عین بچه ها گریه میکردم و به سمتش میدویدم
_ا/ت.....چشماتو......وا..کن..تو..رو..خدا
+جی..جیمین...ب..بچم
دستشو گرفتمو فشار دادم
_آروم باش الان مهم تویی حرفی نزن میریم بیمارستان
چشماشو بست و دستش از دستم افتاد فکر میکردم از دستش دادم ک نبظ توی دستش میزد ولی خیلی ضعیف بود
#نوازش_باد
part⁴⁷
_ا/ت اونجا نیست
▪︎اره جون عمت
جونگ وو آروم به سمت ا/ت میرفتم ضربان قلبم روی هزار بود
چند ثانیه بعد ا/تس جیغ کشید و توسط جونگ وو کشیده شد بیرون
▪︎پس ک اینجا نیست
دستشو آروم روی صورت ا/ت کشید میخواستم فریاد بزنم ک زدم
_دستتو از روی ا/ت بردار
▪︎اوهو(پوزخند)آقاتون عصبانی شده
اشاره کرد به من و ادامه داد
▪︎شرمنده شما باید دیگه چشم رو ناموس بقیه نداشته باشید
خواستم حرفی بزنم ک ا/ت زد توی گوشش
جیگرم خنک شد
اون دختر منه(پوزخند)*بچه اینجا من دارم فشار میخورم ولی خب مسدثحسرصتسرثدس
ا/ت دستشو کشید بیرون ک جونگ وو آروم آروم نزدیکش میشد
_ا/تتتتتتتت(با داد)
تموم زندگیم روس سرم خراب شد
یعنی باور کنم؟
حس کردم ک تمام وجودم یخ کرد
هم من و هم نامجون داد میزدیم عین زنا جیغ میکشیدیم
ولی فایده ای نداشت
ا/ت رو از دست دادم:)
▪︎عوا مرد(با خنده)
گریه میکردم گریه امونمو بریده بود
همینطور ک گریه میکردم نمیدونم چقد گذشته بود ک صدای تیر اندازی اومد
چند ساعت بعد
وقتی پلیسا دستگیر کردن جونگ وو رو و دستیاراشو با شتاب از پله هاپایین رفتم از در اومدم بیرون
_ا/تتتتتتت کجاییییییی تووووو؟
صدای ناله ی ا/ت منو به خودش جذب کرد
عین بچه ها گریه میکردم و به سمتش میدویدم
_ا/ت.....چشماتو......وا..کن..تو..رو..خدا
+جی..جیمین...ب..بچم
دستشو گرفتمو فشار دادم
_آروم باش الان مهم تویی حرفی نزن میریم بیمارستان
چشماشو بست و دستش از دستم افتاد فکر میکردم از دستش دادم ک نبظ توی دستش میزد ولی خیلی ضعیف بود
۱۶.۶k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.