فیک
#فیک
#نوازش_باد
Part⁴⁸
پلیسا میگفتن باید وایسیم تا آمبولانس بیاد ولی ا/ت من اینقد دووم نمیاره
همشونو پس میزدم
و ا/ت رو براید استایل بغل کردم
و دویدم حتی یادم نبود ماشینی همراهمه
با سرعت میدویدم
نمیدونم چقد گریه میکردم و کوچه به کوچه دنبال بیمارستان میگشتم ک ی درمانگاه رو دیدم
حمله ور شدم سمت درمانگاه
_دکترررررررر....کمکمون کنید!(با داد و گریه)
@چی شده؟
_از...از ساختمون افتاده...
گریه دیگه نداشت حرفم ادامه بدم نفس کم می آوردم آروم ا/ت رو گذاشتن رو ا/ت
دکتر نبض ا/ت رو گرفت و با عجله گفت
@اااااتتتتتتتاااااااقققققق عمممملللللل ررررروووو اااااممممممااااددددهههه کککککنننننیییییید
حالم خوب نبود به ا/ت با گریه نگاه میکردم ک می دیدم به سمت ی جا می بردنش نمیتونستم برم سمتش
خواستم ی قدم بردارم ک افتادم زمین و چشمام سیاهی رفت
#نوازش_باد
Part⁴⁸
پلیسا میگفتن باید وایسیم تا آمبولانس بیاد ولی ا/ت من اینقد دووم نمیاره
همشونو پس میزدم
و ا/ت رو براید استایل بغل کردم
و دویدم حتی یادم نبود ماشینی همراهمه
با سرعت میدویدم
نمیدونم چقد گریه میکردم و کوچه به کوچه دنبال بیمارستان میگشتم ک ی درمانگاه رو دیدم
حمله ور شدم سمت درمانگاه
_دکترررررررر....کمکمون کنید!(با داد و گریه)
@چی شده؟
_از...از ساختمون افتاده...
گریه دیگه نداشت حرفم ادامه بدم نفس کم می آوردم آروم ا/ت رو گذاشتن رو ا/ت
دکتر نبض ا/ت رو گرفت و با عجله گفت
@اااااتتتتتتتاااااااقققققق عمممملللللل ررررروووو اااااممممممااااددددهههه کککککنننننیییییید
حالم خوب نبود به ا/ت با گریه نگاه میکردم ک می دیدم به سمت ی جا می بردنش نمیتونستم برم سمتش
خواستم ی قدم بردارم ک افتادم زمین و چشمام سیاهی رفت
۱۲.۴k
۲۵ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.