ساعت ۱۲......
ساعت ۱۲......
خدمتکارا ساعت ۱۱ کارشون تموم میشد و همه برای استراحت میرفتن به اتاقاشون.
ساعت ۱۱:۲۰ دقیقه بود که خیلی بی سر و صدا از خونه خارج شدم ، سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت اون آدرس . یه جای متروکه بود هوا خیلی تاریک بود ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه بود هنوز تا ساعت ۱۲ ده دقیقه مونده.
اون گوشه کنارا وایساده بودم که. اگرم کسی اومد منو نبینه. بلخره ساعت ۱۲ شد حدود ۲ ، ۳ دقیقه بعد دوتا ماشین مشکی وارد اون محوطه شدن
چند نفر که هیکل درشتی داشتن یه نفرو به زور از ماشین انداختن بیرون. اون کلی التماس کرد که ولش کنن اما اونا انگار که نمیشنون.
مرد ۱: ساکت باش ، انقد داد نزن اربابم خوشش نمیاد هی داد میزنی.
داشتم نگا میکردم که یه نفر دیگه از اون یکی ماشین پیاده شد و رفت سمت اون مردا. اولش صورتش مشخص نبود.
ولی چراغای ماشین روشن بود وقتی اومد جلوی نور.
وای نه باورم نمیشههههههه
اون کوک بود ، اون واقعا به من دروغ گفته.
[مرد زندانی با علامت ◇ - بادیگارد ۱ باعلامت+ - بادیگارد ۲ با علامت &]
◇: ازتون التماس میکنم ولم کنید.
کوک: که میخوای ولت کنم ، خب تو قرار بود بدهی تو بهم بدی ، اما ندادی
◇: یه فرصت دیگه بهم بدین لطفا
کوک: ۱ بار فرصت ، ۲ بار فرصت ، ۳بار فرصت ، نکنه میخوای برای بار چهارمم بهت فرصت بدم.
فک کنم دیگه فرصتات تموم شده باشن
◇: آقا من زن و بچه دارم
کوک: نفرای قبلی ام که اینجا جونشونو دادن زن و بچه داشتن
ا/ت ویو: ن...نفرای قبلی ، یعنی اون واقعا همه اونا رو کشته.
کوک: هی تو
+:بله آقا
کوک: میخوام قبل از مرگش یکم التماسم کنه.
+: به روی چشم
راوی: کوک به جلوی ماشین تکیه داد و پاکت سیگارشو از جیبش دراود و یه نخشو روشن کرد و همزمان که داشت سیگارشو میکشید کتک خورد اون مرد توسط آدماشو میدید
◇: ازت خواهش میکنم
کوک: یه لحظه صبر کنید.
+:چشم آقا
کوک: به اندازه کافی زجر کشید.
ا/ت ویو: دیگه تحمل نداشتم ، داشتم با چشمام زجر کشیدن یه آدمو میدیدم. من آدمی نبودم که جلوی این حرکات بی تفاوت باشم .
شماره پلیسو گرفتم و بعد ۱ بوق برداشت.
اداره پلیس : بفرمایید
ا/ت: س...سلام من..
پلیس: لطفا نفس عمیق بکشید ، بعد به من توضیح بدین چی شده
ا/ت: اینجا ، یه چند نفر یه مردی رو گرفتن و دارن شکنجش میکنن
پلیس: میتونید به من بگید الان کجا هستید.
ا/ت: ......
پلیس: خانم
ا/ت: من الان. من الان(آدرسو گفت مثلا)
پلیس: شما از جاتون تکون نخورید ، چون ممکنه خطرناک باشه. نیرو های ما الان میرسن
۱۰دقیقه بعد...
کوک ویو: داشتم با اون مرد صحبت میکردم که یهو صدای آژیر پلیس اومد. یعنی کی به پلیس خبر داده.
پلیس: ازجاتون تکون نخورید. دستا بالا.
پلیس: تو جئون هستی درسته
کوک: ......
شرط نداره
خدمتکارا ساعت ۱۱ کارشون تموم میشد و همه برای استراحت میرفتن به اتاقاشون.
ساعت ۱۱:۲۰ دقیقه بود که خیلی بی سر و صدا از خونه خارج شدم ، سوار ماشین شدم و حرکت کردم سمت اون آدرس . یه جای متروکه بود هوا خیلی تاریک بود ساعت ۱۱:۵۰ دقیقه بود هنوز تا ساعت ۱۲ ده دقیقه مونده.
اون گوشه کنارا وایساده بودم که. اگرم کسی اومد منو نبینه. بلخره ساعت ۱۲ شد حدود ۲ ، ۳ دقیقه بعد دوتا ماشین مشکی وارد اون محوطه شدن
چند نفر که هیکل درشتی داشتن یه نفرو به زور از ماشین انداختن بیرون. اون کلی التماس کرد که ولش کنن اما اونا انگار که نمیشنون.
مرد ۱: ساکت باش ، انقد داد نزن اربابم خوشش نمیاد هی داد میزنی.
داشتم نگا میکردم که یه نفر دیگه از اون یکی ماشین پیاده شد و رفت سمت اون مردا. اولش صورتش مشخص نبود.
ولی چراغای ماشین روشن بود وقتی اومد جلوی نور.
وای نه باورم نمیشههههههه
اون کوک بود ، اون واقعا به من دروغ گفته.
[مرد زندانی با علامت ◇ - بادیگارد ۱ باعلامت+ - بادیگارد ۲ با علامت &]
◇: ازتون التماس میکنم ولم کنید.
کوک: که میخوای ولت کنم ، خب تو قرار بود بدهی تو بهم بدی ، اما ندادی
◇: یه فرصت دیگه بهم بدین لطفا
کوک: ۱ بار فرصت ، ۲ بار فرصت ، ۳بار فرصت ، نکنه میخوای برای بار چهارمم بهت فرصت بدم.
فک کنم دیگه فرصتات تموم شده باشن
◇: آقا من زن و بچه دارم
کوک: نفرای قبلی ام که اینجا جونشونو دادن زن و بچه داشتن
ا/ت ویو: ن...نفرای قبلی ، یعنی اون واقعا همه اونا رو کشته.
کوک: هی تو
+:بله آقا
کوک: میخوام قبل از مرگش یکم التماسم کنه.
+: به روی چشم
راوی: کوک به جلوی ماشین تکیه داد و پاکت سیگارشو از جیبش دراود و یه نخشو روشن کرد و همزمان که داشت سیگارشو میکشید کتک خورد اون مرد توسط آدماشو میدید
◇: ازت خواهش میکنم
کوک: یه لحظه صبر کنید.
+:چشم آقا
کوک: به اندازه کافی زجر کشید.
ا/ت ویو: دیگه تحمل نداشتم ، داشتم با چشمام زجر کشیدن یه آدمو میدیدم. من آدمی نبودم که جلوی این حرکات بی تفاوت باشم .
شماره پلیسو گرفتم و بعد ۱ بوق برداشت.
اداره پلیس : بفرمایید
ا/ت: س...سلام من..
پلیس: لطفا نفس عمیق بکشید ، بعد به من توضیح بدین چی شده
ا/ت: اینجا ، یه چند نفر یه مردی رو گرفتن و دارن شکنجش میکنن
پلیس: میتونید به من بگید الان کجا هستید.
ا/ت: ......
پلیس: خانم
ا/ت: من الان. من الان(آدرسو گفت مثلا)
پلیس: شما از جاتون تکون نخورید ، چون ممکنه خطرناک باشه. نیرو های ما الان میرسن
۱۰دقیقه بعد...
کوک ویو: داشتم با اون مرد صحبت میکردم که یهو صدای آژیر پلیس اومد. یعنی کی به پلیس خبر داده.
پلیس: ازجاتون تکون نخورید. دستا بالا.
پلیس: تو جئون هستی درسته
کوک: ......
شرط نداره
۷.۷k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.