گفتم چرا ساکتی یه چیزی بگو

گفتم: چرا ساکتی؟ یه چیزی بگو!
گفت:
با بعضی از آدما میشه ساعت ها حرف زد، بدون اینکه لازم باشه لباتو وا کنی..
با نگاه کردن بهشون،
با زل زدن توو چشاشون همه ی حرفاتو میزنی و اونم میشنوه؛
تو هم همینجور حرفای اونو میشنوی..
گفتم: ولی تو خیلی کم با من صحبت میکنی!
گفت:
من با اونایی که حرفی باهاشون ندارم، صحبت می کنم
و با اونایی که خیلی حرف دارم براشون، فقط نگاهشون می کنم...
دیدگاه ها (۸)

این هوای دل تنگ‌ است که می گریاند؟یا صدای غزلت باز مرا می خو...

سحرنازم با قلبی مالامال ازمهر و صمیمیت تولدت رو تبریک میگم ب...

بیستون بود و تمنای دو دوست.آزمون بود و تماشای دو عشق.در زمان...

گفتم ای دل، نروی؟خار شوی، زار شویبر سرِ آن دار شوی بی بَر و ...

معشوقه دشمن P³⁶میدونی؛بعضی ادما توی خواباشون زندگی میکنن.وقت...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۹چند دیقه طول کشید ولی بالاخره اومد...

#Part7هانولسینیشو برداشتمورفتم تواتاقش خدایا دوباره نه بازم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط