پارت

پارت۲۱

ییبو..خودتو نزن به اون راه خودم میدونم که تو کشور مسخرتون حرکی باید یه دستمال داشته باشه که موقعه کوفت کردنه غذا دهنشونو پاک کنه

ژان.. خودم میدونم ولی این دستمال من نیست منکه دستمالم رو همه جا نمیارم فقط تو مالی شان همرامه

ییبو.. خفه شو خودم هم رنگه همینو تودسته خواهرت دیدم

ژان.. خب دستمال منه میخواهی الان چیکار کنی ها

ییبو..بلخره به حرف اومد از اول میگفتی

شوکای.. تو رقاص خونه چرا حرفای مارو گوش میکردی

ژان.. دستمال ماله منه اما درمورده رقاص خونه چیزی نمیدونم

شوکای.. خودتو خسته نکن ییبو بزار با طلسم راست گویی به حرفش بیارم

ییبو.. مگه میتونی

شوکای.. نا سلامتی شاهزاده سلیب اتشم

ییبو.. خب از اول میگفتی ببینم چیا بلدی

ژان.. به خودت رفته خنگ و احمق

بعد شوکای با طلسمش کاری کرد که به حرف بیاد

چنگ شیائو.. اگه مارو بکشی برات بد تموم میشه

شوکای.. راستش براتون فکربهتری دارم

ژان.. مگه تو فکرم میکنی

ییبو.. نه مثله تو احمقانه تسمیم میگیره

ژان.. مثلا خیلی خفنی ؟
دیدگاه ها (۰)

پارت ۲۲شوکای.. نه فقط مثل تو خل چل نیستمژان .. فقط از اینجا ...

پارت۲۳چینیونگ و لوسی برای لیژان تله گزاشتن که یه طناب که تاک...

پارت۲۰ژان سریع رفت به اقامتگا تا به خواهر و برادرش بگه همه چ...

پارت ۱۹ژان داشت فرارمیکردشوکای هم پشته سرش بود کم مونده بود ...

p83تو همین لحضه همه ارتش داشتن مقاومت میکردن ولی انسان ها د...

p..86لیژان و دینگ یوشی متوجه خراب شدن هوا شدن باد بدی میوزی...

p..90همگی قدرتشونو گزاشته بودن وداشتن ییبو مهرموم میکردن دین...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط