پارت

。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۷ (。☬⁠。⁠)⁩

تهیونگ گوشی را پایین آورد سپس موهای فر مانندش را به عقب حول‌ داد و با لحن حریصانه گفت : خوشگل ؟ به زنم میگی خوشگل در حالی که شوهرش اینجا نشسته ؟ .. جان دست به کمر شد و با غیض گفت : شوهرش و آره ... ولی اون که دوست نداره ..
مین جی از حمام بیرون آمد سپس حوله دور موهایش را باز نمود سپس بر روی صندلی جلو آینه نشست و سخنان جان را زیر نظر گرفت ..
تهیونگ هر دو دست جان را گرفت سپس سمت خودش نزدیک کرد محکم گفت : کی گفته .. وقتی ازدواج کرده باشن دیگه باید همو دوست داشته باشن
جان سری تکون داد : نه من بیشتر از تو زن داییم و خالمو دوست دارم
مین جی ریز خندید سپس موهایش را به پشت انداخت سپس سشوار به دست گرفت و با لبخند گفت : قربون عشق خاله
تهیونگ: شما ساکت ..
جان : با خاله من درست حرف بزن
تهیونگ برای لحظه ای خندید سپس دستش را روی موهایش گذاشت و با لبخند روی تخت دراز کشید و محکم روبه مین جی کرد : مین جی این آقا بیشرم کجا می‌خوابه
بر اسر صدا سشوار مین جی صدایی نشنید .. جان پوزخند زد و تند گفت : هی شوهر خاله ببین چطوری جوابمو میده ..
مین جی سشوار اش را خاموش کرد همانند روی میز گذاشت و جان پرسید : خاله خوشگله من کجا می‌خوابم ؟
مین جی روپوش لباس خواب آبی رنگ را به تنش سفت کرد سپس بر روی تخت نشست و موهایش را به پشت انداخت : کنار من دیگه ..
تهیونگ خبیص نگاهش کرد سپس محکم گفت : چرا جوابمو ندادی ؟
مین جی تند و گیچ گفت: خوب نشندیم
جان تند گفت : برم سرویس..
تهیونگ به رفتن جان خیره شد سپس آروم روی تخت نشست و گیج روبه مین جی گفت : این بچه چرا اینجوریه ؟ یجوریه
مین جی آه ای کشید سپس پلک زد و به تخت خیره ماند : اون بیماری سادیسمی داره لطفا جلوش نگو ..
تهیونگ مات و مبهوت نگاهش ازش کند و آهسته به تخت تیکه داد اخم هایش تو هم رفت و لحظه ای حس جان را درک کرد .. جان با گام های دویدن به سمت مین جی رفت .. مین جی افکارش را کنار زد سپس تند لبخند زد و جان را بغل گرفت : اوخخخخ نمیدونی دلم برات خیلی تنگ شده بود
تند لپ جان را بوسید .. جان خندید سپس کنار مین جی دراز کشید .. دخترک لبخند رو لبش چراغ را خاموش کرد سپس در کنار جان دراز کشید و با لبخند گفت : بعد از این همه مدت کنار هم خوابیدیم
جان خندید و دستش را روی گردن مین جی گذاشت : منم دلم برات خیلی تنگ شده بود خاله جون ..
مین جی آروم به پشت اش نگاه کرد سپس نفس عمیقی کشید و آروم گفت: نمیخوابی
دیدگاه ها (۱)

تهیونگ ریشه افکاری پاشیده شد سپس تند سمت مین جی نگاه کرد بدو...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۸ (。☬⁠。⁠)⁩مین ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۶ (。☬⁠。)وارد آ...

بلاخره جیمین پلک از روی هم برداشت سپس با گیچی و چشم های قرمز...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۴ (。☬⁠。⁠)⁩مین جی...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۷۳ (。☬⁠。⁠)⁩تهیو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط