پارت

#پارت248

کامل به سمت روزبه چرخید.
با چشمانی بسته گفت :

_بگو میشنوم؟

روزبه لبخندی زد .

_چشماتو وا نمیکنی؟

مهری:نه خوابم می پره...

روزبه سرش را تکان داد و چند تار مویی که روی پیشانی اش بود را بدون اینکه انگشتانش با صورتش تماس پیدا کند ، کنار زد .

_رو تخت من تو اتاق من خوابیدی ، موهاتم وا کردی ، کسی ام اینجا نیس درم بستس نمیترسی ی بلایی سرت بیارم؟

مهری چشم هایش را باز کرد و صورت روزبه را در فاصله ی یک وجبی خودش دید.

_من ازت نمیترسم!!

روزبه اخم کرد .

_چرا؟ فک میکنی من غریزه ندارم؟

مهری:نمیدونم چرا!؟ ولی من ازت نمیترسم شاید چون بت اعتماد دارم.

روزبه چشمانش را جمع کرد.

_اشتباه میکنی!

مهری ضربه ای به سینه ی روزبه زد.

_تو نمیتونی آدم بدی باشی!

روی کمر خوابید و سعی کرد از روزبه فاصله بگیرد .

_حالا میشه بخوابم؟

روزبه سرش را از روی بالشت برداشت و به آرنجش تکیه داد.

_مهری؟

مهرنوش نگاه از سقف اتاق گرفت و به روزبه خیره شد.

_من بهت علاقه دارم...
نمیدونم از کِی؟
فقط میدونم کنارت حسی دارم که تا حالا تجربش نکردم.

...
دیدگاه ها (۴)

#پارت249نفسی از سر آسودگی کشید.بلاخره گفت و خودش را راحت کرد...

#پارت250_تا اسم نبری ولت نمیکنما!میخواست ب زور هم که شده از ...

#پارت247روزبه روی کمر خوابیده بود.دست هایش را زیر سرش گذاشت ...

#پارت246_بیا یه کبوتر دارم آواز میخونه بت نشون بدم...در اتاق...

دوست پسر دمدمی مزاج

شوهر دو روزه. پارت۷۴

فیک ایدل عاشقپارت ۶ویو ا.تداشتیم فیلم میدیم که یهو فیلم صحنه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط