دلم دل تنگ باران ست و باران هم نمی بارد
.
دلم دل تنگ باران ست و باران هم نمی بارد
گمانم هیچ کس اینجا "گلِ رؤیا" نمی کارد
شکایت دارم از بادی که می آید ولی هرگز
برایم عطر شب بوهای مویت را نمی آرد
اگر من ناجوانمردانه محرومم از آغوشت
در این پاییز "بی مهری" دلت مهمان نمیخواهد؟
همایونِ درونم ، دم به دم میخواند اما او
نمیداند که جز آواز دلتنگی نمیخواند
هزاران بار دیگر هم بگویم "رفته او دیگر"
نمیدانم چرا با روح اشعارم نمی سازد
شنیدم از سفیدی های مویم با "زبانی سرخ
چنین غمگین نبودست و از این پس هم نمی ماند...
دلم دل تنگ باران ست و باران هم نمی بارد
گمانم هیچ کس اینجا "گلِ رؤیا" نمی کارد
شکایت دارم از بادی که می آید ولی هرگز
برایم عطر شب بوهای مویت را نمی آرد
اگر من ناجوانمردانه محرومم از آغوشت
در این پاییز "بی مهری" دلت مهمان نمیخواهد؟
همایونِ درونم ، دم به دم میخواند اما او
نمیداند که جز آواز دلتنگی نمیخواند
هزاران بار دیگر هم بگویم "رفته او دیگر"
نمیدانم چرا با روح اشعارم نمی سازد
شنیدم از سفیدی های مویم با "زبانی سرخ
چنین غمگین نبودست و از این پس هم نمی ماند...
- ۱.۴k
- ۲۲ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط