عشق اغیشته به خون

عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۴۰

تهیونگ دندان هایش روی هم ساییده شد سپس مچ دست مین جی را گرفت و سمت خودش چرخاند : معلوم هست چیکار می‌کنی
مین جی اخم کرد و تند دستش را از دست تهیونگ بیرون کشید به هرحال گنگ گفت : واقعا فکر میکنید خیلی برای این شرکت کار میکنید.. این چه وضعیتیه وقتی میان میبینم همه کارمندان شما مثل کره خر نشست و با گوشی بازی میکنند هیچ کدوم از مشتری های شما رازی نیستنـ..
جیمین ویت خرق مین کی پرید : معلوم هست چیداری میگی به شرکت داداش اینجوری میگی
مین چی : همین داداشم پشتم رو خالی کرده ..
جیمین با چهره پوزخند ای خیره شد .. تماسی به گوشیش اش آمد و از فرد پشت خط ممنون بود چون دیگه واقعا اینا داشتن عصبانیش میکردن .گوشی اش را برداشت سپس از اتاق خارج شد تند جواب داد : بله
سلام آقای پارک جیمین ؟
جیمین : خودمم
ببخشید آقای محترم ما از مدرسه خانم کیم میون‌شی تماس گرفتیم اگه اشکالی ندارد به مدرسه مرکزی بیاید
جیمین نگران گفت : چی شده حال همسرم خوبه ؟
تند پرسید حتی خودش هم متوجه کلمه ای که گفت نشد ..
بله خوب هستند ولی میشه بیایین مدرسه ؟
جیمین : اوکی ،
با گام های سریع راهی شد ولی صدا پشت اش نامه رفتنش شد : جیمین
مین جی با گام سریع سمتش هجوم برد بلافاصله جلویش ایستاد
مین جی : داداش میشه حرف بزنیم
جیمین : نه نمیشه چون کار دارم
مین جی اخم کرد ولی جیمین تند با گام های سریع ازش دور شد دخترک آهسته کفش اش را به زمین کوبید و زیر لبی گفت ٫ بلاخره که گیرت میندازم ٫

هانول آروم تو تخت قلت خورد و با حس سوزش بدنش پلک از روی هم برداشت کمی تکون خورد و خواب آلوده به کنارش نگاه کرد ته سان رفته بود از لباس های پایین تخت متوجه شد .. آروم روی تخت نشست بلافاصله کلافه را کنار زد با دیدن مورچه های زیاد در تخت با بلند ترین صداش جیغ کشید و از تخت پایین پرسید
پایین تخت تیکه ای از کاغذ را دید تند برداشت سپس خوند " زن عمو خوشگل و زشتم مین جی سلام می‌رسونه "
عصبی شد سپس با بلند ترین صدا داد زد : پارک مین جی ..
.....

جیمین تقی به در زد سپس وارد اتاق مدیر شد با کمال درشتی چشم های به دنبال میون‌شی گشت کسری از ثانیه نگذشت و دخترک با جسم کوچیک را روی مبل یافت .. مدیر تند بلند سد و با لبخند گفت. : بفرماید آقای پارک
جیمین : ممنون ... روبه رو مرد روی صندلی نشست سپس تند گفت. : چی شده چه اتفاقی افتاده
مدیر با احترام گفت : یه مشکلی پیش اومد آقای جیمین
دخترک ای با لحن عصبی تند وست حرف مدیر پرید  : مشکل ؟ .. نه آقای مدیر پلیس خبر کنید تا این دزدو ببره
دیدگاه ها (۹۵)

میون‌شی تند با چهره خجالت زده اش به جیمین زل زد ولی سکوت کرد...

برای جشن ترشی خبرم کرد جیمین خبیثانه گفت : منو خبر نمیکنه می...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۳۹دخترک مات و مبهوت نگاهش کرد سپس ب...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۳۸حوله آبی رنگ را دور سینه هایش پیچ...

تهیونگ گیج دستش را روی پیشانی اش کشید : مادر مین جی نیست سرم...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۱ (。☬⁠。⁠)⁩این ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط