کاش به دنیا نمیومدم
پارت 16
*اوکی نمیگم بگو
-خب راستش راجب ماجرای دیروز
-من دیروز فهمیدم که مامانم....
درست همینجا مدیر جدید اومد و سرمون داد زد
8شما دوتا اینجا چه غلطی میکنید برید ببینم زنگ کلاسه(با داد)
*هویی صداتو بیار پایین وگرنه همین امروز اخراج میشی
مدیر یکم تو فکر رفت و بعد یه ابرو داد بالا و با ذوق گفت
8شما باید آقای کیم باشید
*نهع
یونگی اینو گفت و از بغل مدیر رد شدیم مدیر کلا تو فکر بود (ب قول خودم کپ کرده بود🤣🤣)
-اممممم یچیزی
*بگو
-مگه تو و تهیونگ برادر نیستین؟
*اوهوم
-خب چرا فامیلی هاتون فرق میکنه
-عااا نکنه از مامان یکیو و از بابا جدا هستین
*نه از بابا یکیو از مامان جدا هستیم
-چیشد😐
*در واقع من ب خاطر مسائل خانوادگی فامیلیمو عوض کردم
-آها
-معذرت می خوام پرسیدم
بعد تا رسیدن ب کلاس ساکت موندم البته پنج شیش قدم دیگه ب کلاس میرسیدیم 🙂🙂
وارد کلاس شدیم من سر جام نشستم
گوشیمو برداشتم و رفتم اینستا از دیروز نرفته بودم و نفهمیده بودم که آیدل مورد علاقم دیروز لایو داشته (مطمئنم همتون تجربه کردید🙂🙂🙂) از حرص می خواستم اون پسره رو جر بدم همونی که دیروز باعث مرگ بابام و عمم شد البته از مرگ اونام اونقد ناراحت نشدم چون با کارایی که کرده بود ازش متنفر بودم و وقتی فهمیدم لونا هم عمم نبوده از اونم متنفر شدم که چرا بهم دروغ گفته بود تو همین فکرا بودم که استاد اومد همه سلام کردیم اونم سریع گفت کتابارو در بیارید چون از بقیه کلاسا عقبیم 🙂 (فک کنم استادشون ایرانیه)
کتابو باز کردم ولی همش تو فکر اون پسره بودم دلم می خواست رندش کنم ولی ب خشک شانس
.
..
...
....
.....
اینجای زندگیم ب سرعت کائنات اعتقاد پیدا کردم
.
..
...
....
.....
در کلاس باز شد و دانش آموز جدید اومد دوتا پسر بودن یکیشون ماسک داشت اما اون یکی نه ....
و اونی که ماسک نداشت همون پسره بودددددددد همونی که احتمالا برادرمه
استاد گفت بیاین خودتونو معرفی کنید
اون پسره که مشناختمش رف جلو و گفت
8 کویین هستم (علامت 2)
8عاااا نمی خوای یکم با جزئیات خودتو معرفی کنی
2نه
8😐اوکی
بعد اون یکی پسره رفت و گفت
8سلام سئوک هستم (علامت3)
8شمام نمی خواین با جزئی.
3نه نمی خوایم حرفیه
8اوکی
8بشینید کلاسو شروع کنیم
رفتن سمت دوتا صندلی خالی که براشون آماده کرده بودن کویین وقتی می خواست بشینه ی ریز نگاهی بهم کرد و ی پوزخند کینه دار زد و بعد نشست
ادامه دارد.....
شرایط 35 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
*اوکی نمیگم بگو
-خب راستش راجب ماجرای دیروز
-من دیروز فهمیدم که مامانم....
درست همینجا مدیر جدید اومد و سرمون داد زد
8شما دوتا اینجا چه غلطی میکنید برید ببینم زنگ کلاسه(با داد)
*هویی صداتو بیار پایین وگرنه همین امروز اخراج میشی
مدیر یکم تو فکر رفت و بعد یه ابرو داد بالا و با ذوق گفت
8شما باید آقای کیم باشید
*نهع
یونگی اینو گفت و از بغل مدیر رد شدیم مدیر کلا تو فکر بود (ب قول خودم کپ کرده بود🤣🤣)
-اممممم یچیزی
*بگو
-مگه تو و تهیونگ برادر نیستین؟
*اوهوم
-خب چرا فامیلی هاتون فرق میکنه
-عااا نکنه از مامان یکیو و از بابا جدا هستین
*نه از بابا یکیو از مامان جدا هستیم
-چیشد😐
*در واقع من ب خاطر مسائل خانوادگی فامیلیمو عوض کردم
-آها
-معذرت می خوام پرسیدم
بعد تا رسیدن ب کلاس ساکت موندم البته پنج شیش قدم دیگه ب کلاس میرسیدیم 🙂🙂
وارد کلاس شدیم من سر جام نشستم
گوشیمو برداشتم و رفتم اینستا از دیروز نرفته بودم و نفهمیده بودم که آیدل مورد علاقم دیروز لایو داشته (مطمئنم همتون تجربه کردید🙂🙂🙂) از حرص می خواستم اون پسره رو جر بدم همونی که دیروز باعث مرگ بابام و عمم شد البته از مرگ اونام اونقد ناراحت نشدم چون با کارایی که کرده بود ازش متنفر بودم و وقتی فهمیدم لونا هم عمم نبوده از اونم متنفر شدم که چرا بهم دروغ گفته بود تو همین فکرا بودم که استاد اومد همه سلام کردیم اونم سریع گفت کتابارو در بیارید چون از بقیه کلاسا عقبیم 🙂 (فک کنم استادشون ایرانیه)
کتابو باز کردم ولی همش تو فکر اون پسره بودم دلم می خواست رندش کنم ولی ب خشک شانس
.
..
...
....
.....
اینجای زندگیم ب سرعت کائنات اعتقاد پیدا کردم
.
..
...
....
.....
در کلاس باز شد و دانش آموز جدید اومد دوتا پسر بودن یکیشون ماسک داشت اما اون یکی نه ....
و اونی که ماسک نداشت همون پسره بودددددددد همونی که احتمالا برادرمه
استاد گفت بیاین خودتونو معرفی کنید
اون پسره که مشناختمش رف جلو و گفت
8 کویین هستم (علامت 2)
8عاااا نمی خوای یکم با جزئیات خودتو معرفی کنی
2نه
8😐اوکی
بعد اون یکی پسره رفت و گفت
8سلام سئوک هستم (علامت3)
8شمام نمی خواین با جزئی.
3نه نمی خوایم حرفیه
8اوکی
8بشینید کلاسو شروع کنیم
رفتن سمت دوتا صندلی خالی که براشون آماده کرده بودن کویین وقتی می خواست بشینه ی ریز نگاهی بهم کرد و ی پوزخند کینه دار زد و بعد نشست
ادامه دارد.....
شرایط 35 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
۱۶.۲k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.