کاش به دنیا نمیومدم
پارت 17
پوزخند کینه داری زد و بعد نشست
فلش بک ب زمانی که زنگ خورد😑😑
ویو الینا
زنگ خورد منم که عین چی گشنه بودم ماکارون هامو در آوردم 5 تا بودند سانی حمله ور شد و یکی رو برداشت و چپوند تو دهنش قیافش کیوت و خنده دار شده بود خندم گرفت و وقتی من خندیدم اونم با دهن پر خندش گرفت و نصف شیرینی هارو تف کرد روم😑😑😑😑😑رفتیم سمت سالن غذاخوری هنوز سه تا از ماکارونا دستم بودن که 4 تا پسر گردن کلفت خوردن بهمون و از اون سه تا دوتاش افتاد زمین اون یدونه رو هم ب زور گرفتم
0هوی چخبرتونه یکم آروم تر الاغا
اینو که سانی با داد گفت اون چهارتا پسر با حالت ترسناکی اومدن سمتمون می تونم راحت بگم بیست سانتی متر ازشون کوتاه بودیم
8جانم ؟ چی گفتی
سانی ترسشو قورت داد و گفت
0گفتم الاغ بکش کنار نمیبینی چیکار کردی
8الاغ اسم و فامیلیتی دختره ی هرزه
و ی سیلی زد تو صورت سانی منم حرصم در اومد و با داد گفتم
-هوی اولاغ با چه جرعتی رو دوست من دست بلند میکنی هرزه عمته پسره دیوث
می خواست منم بزنه که جا خالی دادم
ولی مگه تمومی داشت سه تاشونم حمله کردن بهم می خواستن ی دل سیر کتکم بزنن منم فقط دویدمو دویدم (بازم داری با ریتم می خونی😈🤣) ی پسره بود که پشتش ب من بود منم رفتم و از شونه هاش چسبیدم و چرخوندمش الان اون جلوی من بود در واقع سپرش کرده بودم ولی این پسره ی بوی خیلی کراشی میداد🤤🤤آی نه نه الان وقتش نیست
تو همین حالت بودیم که پسره گفت
+هوی شما برین گم شید پی کارتون
اونام با ترس رفتن
صداش آشنا بود
برش گردوندم
تهیونگ بود🙂
-چی چیزه یعنی خب میدونی چی شد من اومدم غذا بخورم یعنی چیز ماکارون بخورم که اینا خوردن بهمون و ماکارونا ریخت و فقط این یکی موند.....
ب دستم نگا کردم اون یدونه هم افتاده بود🙂 (شانس من ب روایت تصویر)
تهیونگ نزاشت حرفمو ادامه بدم و گفت
+چند تا بودن
-سه تا مونده بودن
+هر سه تا رو از حلقومشون می کشم بیرون
-ولی نخوردن که ب خوای ب کشی بیرون
+تو یکی خفه شو می خوام هر چهارتاشونو ب ماکارون تبدیل کنم
-عاااا نهنه بیخیال من بخشیدمشون تو ب اعصابت مسلط باش خوب
+خفه شو بابا
-آقا جان اصن اون ماکارونا مال من بود بیخیال شو دیگه
+مگه اونا سه تا نبودن
-آره
+خب
-خب
+عن خب دوتاشون مال منو یونگی بود دیگه نبود؟
-ها ؟! ها چیزه آره آره
+خب پس خفه شو حرف نزن
(این داستان جنگ ماکارونیووووون 🤣🤣🤣)
ادامه دارد......
شرایط 35 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
پوزخند کینه داری زد و بعد نشست
فلش بک ب زمانی که زنگ خورد😑😑
ویو الینا
زنگ خورد منم که عین چی گشنه بودم ماکارون هامو در آوردم 5 تا بودند سانی حمله ور شد و یکی رو برداشت و چپوند تو دهنش قیافش کیوت و خنده دار شده بود خندم گرفت و وقتی من خندیدم اونم با دهن پر خندش گرفت و نصف شیرینی هارو تف کرد روم😑😑😑😑😑رفتیم سمت سالن غذاخوری هنوز سه تا از ماکارونا دستم بودن که 4 تا پسر گردن کلفت خوردن بهمون و از اون سه تا دوتاش افتاد زمین اون یدونه رو هم ب زور گرفتم
0هوی چخبرتونه یکم آروم تر الاغا
اینو که سانی با داد گفت اون چهارتا پسر با حالت ترسناکی اومدن سمتمون می تونم راحت بگم بیست سانتی متر ازشون کوتاه بودیم
8جانم ؟ چی گفتی
سانی ترسشو قورت داد و گفت
0گفتم الاغ بکش کنار نمیبینی چیکار کردی
8الاغ اسم و فامیلیتی دختره ی هرزه
و ی سیلی زد تو صورت سانی منم حرصم در اومد و با داد گفتم
-هوی اولاغ با چه جرعتی رو دوست من دست بلند میکنی هرزه عمته پسره دیوث
می خواست منم بزنه که جا خالی دادم
ولی مگه تمومی داشت سه تاشونم حمله کردن بهم می خواستن ی دل سیر کتکم بزنن منم فقط دویدمو دویدم (بازم داری با ریتم می خونی😈🤣) ی پسره بود که پشتش ب من بود منم رفتم و از شونه هاش چسبیدم و چرخوندمش الان اون جلوی من بود در واقع سپرش کرده بودم ولی این پسره ی بوی خیلی کراشی میداد🤤🤤آی نه نه الان وقتش نیست
تو همین حالت بودیم که پسره گفت
+هوی شما برین گم شید پی کارتون
اونام با ترس رفتن
صداش آشنا بود
برش گردوندم
تهیونگ بود🙂
-چی چیزه یعنی خب میدونی چی شد من اومدم غذا بخورم یعنی چیز ماکارون بخورم که اینا خوردن بهمون و ماکارونا ریخت و فقط این یکی موند.....
ب دستم نگا کردم اون یدونه هم افتاده بود🙂 (شانس من ب روایت تصویر)
تهیونگ نزاشت حرفمو ادامه بدم و گفت
+چند تا بودن
-سه تا مونده بودن
+هر سه تا رو از حلقومشون می کشم بیرون
-ولی نخوردن که ب خوای ب کشی بیرون
+تو یکی خفه شو می خوام هر چهارتاشونو ب ماکارون تبدیل کنم
-عاااا نهنه بیخیال من بخشیدمشون تو ب اعصابت مسلط باش خوب
+خفه شو بابا
-آقا جان اصن اون ماکارونا مال من بود بیخیال شو دیگه
+مگه اونا سه تا نبودن
-آره
+خب
-خب
+عن خب دوتاشون مال منو یونگی بود دیگه نبود؟
-ها ؟! ها چیزه آره آره
+خب پس خفه شو حرف نزن
(این داستان جنگ ماکارونیووووون 🤣🤣🤣)
ادامه دارد......
شرایط 35 تا لایک و کامنت 🤍🖤🤍🖤🤍🖤
۹.۶k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.