ع҉ش҉ق҉ت҉و҉ ҉ب҉ه҉م҉ ҉ث҉ا҉ب҉ت҉ ҉ک҉ن҉
ع҉ش҉ق҉ت҉و҉ ҉ب҉ه҉م҉ ҉ث҉ا҉ب҉ت҉ ҉ک҉ن҉
Part9
هعیی ات تروخدا وایسا خسته شدم .... اایسا
عااااا گرفتمت
+نه این قبول نیست تو جر زنی کردی
_وایسا دیگه بیا یه بازی دیگه بکنیم باشه
+اممم باشه .. ولی چه بازی
_قبل این بازی باید یه چیزی بهت بگم .... باشه ... و باید توهم قبول کنی
+باشه .. چی میخوا.......
_اتت بیا وقتی بزرگ شدیم قرار بزاریم مثل ادم بزرگا همو ببوسیم
+واقعااا که من با تو قرار نمیزارم
_پس با کی قرار میزاری
+اممم اسمش کوکه شبیه خرگوشو منو خیلی دوست داره و منم دوسش دارم
(هردوشون خندیدن )
پایان فلش بک
(ات و کوک نمیدونن که دوست کوچیکیایه هم بودن )
غذامو خوردم رفتم تو اتاقم .... ههه اتاقم این یه زندانه که منو انداختن توش باید فرار کنم فردا دقیقا توی اون مهمونی فرار میکنم ارهه خودشه
همین که سرمو گذاشتم رو بالشت
یکی درو باز کرد
کوک بود اینجا چیکار میکرد
+اینجا چیکار میکنی
_اینجا اتاق دوتامونه
+چیییییییی
_چته باوو
+یعنی منو تو روی یه تخت خواب نه نمیشه
تو باید روی زمین بخوابی
_چیی من روی زمین بخوابم نه نمیشه
+میشه
_نمیشه
+میشه
_نمیشه
+میشه
_.........
+.........
+امم پس دوتامون روی تخت میخوابیم ولی بالشتو میزارم وسطمون
_اوکی
*صبح ساعت ۹و نیم*
با نور خورشید چشامو باز کردم یه چیز خیلی نرمی زیر سزم بود وای چه خوابی بود
همینکه میخواستم پاشم دیدم دستای کوگ دور کمرمه
+چییییییی *جیغ بنفش*
_چت........
(کوک حرفشو کامل نکرده بود که با پا پرت شد روی زمین )
_ایییی کمرم ...... چتههه وحشیی
+تو...توو.... تووو.... تو منو بغل کرده بودی
_خو چیکار کنم من شبا باید یه چیزی رو بغل کنم
+خو بالشتو بغل........ تو ...توو ..توووو.
چرا لباس نپوشیدی *جیغ متمایل به صورتی و بنفش *
_من عادت دارم شبا لباسمو درارم
+وای خداا دارم دیوونه میشم
_بسه بیا پایین صبحونه بخور تا بریم خرید اوکی
+......باشد
صبحونه خوردمو رفتم توی اتاق تا لباسامو عوضو کنم یه سوییشرت لش بایه شلوارک گشاد تا بالای زانو هام پوشیدم
+اوفففف عجب دافییی شدم
حمایت یادتون نره✧⟭⟬ⓑⓣⓢ💜💜🅐🅡🅜🅨⁷⟬⟭✧
Part9
هعیی ات تروخدا وایسا خسته شدم .... اایسا
عااااا گرفتمت
+نه این قبول نیست تو جر زنی کردی
_وایسا دیگه بیا یه بازی دیگه بکنیم باشه
+اممم باشه .. ولی چه بازی
_قبل این بازی باید یه چیزی بهت بگم .... باشه ... و باید توهم قبول کنی
+باشه .. چی میخوا.......
_اتت بیا وقتی بزرگ شدیم قرار بزاریم مثل ادم بزرگا همو ببوسیم
+واقعااا که من با تو قرار نمیزارم
_پس با کی قرار میزاری
+اممم اسمش کوکه شبیه خرگوشو منو خیلی دوست داره و منم دوسش دارم
(هردوشون خندیدن )
پایان فلش بک
(ات و کوک نمیدونن که دوست کوچیکیایه هم بودن )
غذامو خوردم رفتم تو اتاقم .... ههه اتاقم این یه زندانه که منو انداختن توش باید فرار کنم فردا دقیقا توی اون مهمونی فرار میکنم ارهه خودشه
همین که سرمو گذاشتم رو بالشت
یکی درو باز کرد
کوک بود اینجا چیکار میکرد
+اینجا چیکار میکنی
_اینجا اتاق دوتامونه
+چیییییییی
_چته باوو
+یعنی منو تو روی یه تخت خواب نه نمیشه
تو باید روی زمین بخوابی
_چیی من روی زمین بخوابم نه نمیشه
+میشه
_نمیشه
+میشه
_نمیشه
+میشه
_.........
+.........
+امم پس دوتامون روی تخت میخوابیم ولی بالشتو میزارم وسطمون
_اوکی
*صبح ساعت ۹و نیم*
با نور خورشید چشامو باز کردم یه چیز خیلی نرمی زیر سزم بود وای چه خوابی بود
همینکه میخواستم پاشم دیدم دستای کوگ دور کمرمه
+چییییییی *جیغ بنفش*
_چت........
(کوک حرفشو کامل نکرده بود که با پا پرت شد روی زمین )
_ایییی کمرم ...... چتههه وحشیی
+تو...توو.... تووو.... تو منو بغل کرده بودی
_خو چیکار کنم من شبا باید یه چیزی رو بغل کنم
+خو بالشتو بغل........ تو ...توو ..توووو.
چرا لباس نپوشیدی *جیغ متمایل به صورتی و بنفش *
_من عادت دارم شبا لباسمو درارم
+وای خداا دارم دیوونه میشم
_بسه بیا پایین صبحونه بخور تا بریم خرید اوکی
+......باشد
صبحونه خوردمو رفتم توی اتاق تا لباسامو عوضو کنم یه سوییشرت لش بایه شلوارک گشاد تا بالای زانو هام پوشیدم
+اوفففف عجب دافییی شدم
حمایت یادتون نره✧⟭⟬ⓑⓣⓢ💜💜🅐🅡🅜🅨⁷⟬⟭✧
۳.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.