ع҉ش҉ق҉ت҉و҉ ҉ب҉ه҉م҉ ҉ث҉ا҉ب҉ت҉ ҉ک҉ن҉
ع҉ش҉ق҉ت҉و҉ ҉ب҉ه҉م҉ ҉ث҉ا҉ب҉ت҉ ҉ک҉ن҉
Part8
*کوک رفت بیرون *
وای خدا دارم ویوونه میشم
*تق تق*
+بیا ...تو
#سلام خانم من جینا هستم خدمتکار این عمارت خواستم بگم که ارباب گفتن که بیاید برای شام
+امم منم ات هستم خوش بختم ...باشه
#خانم همینجوری که نمیخواید بیاید ..لطفا لباس های خودتونو عوض کنید لباس هاتو توی اون کمد هست
+امم ممنون
#پس من پشت در منتظرم تا شما بیاید
+اوکی
ات:رفتم در کمد و باز کردم با دیدن این صحنه پشمام ریخت تمام لباسا برای اولین بار باب میل خودم بودن همشون سیاه و لش بودن یادمه اون موقع مامانم نمیزاشت لباس سیاه بپوشم همیشع میگفت
تو باید مثل یه خانم رفتار کنی
*خندیدن *
لباسامو عوض کردم رفتم بیرون جینا بیرون بود
#اوووه خانم اومدید ...
+لطفا دیگه بهم نگو خانم اینجوری
معذب میشم
میتونی منو ات صدا کنی اینجوی
منم راحتم
#اوهه بله خا.... ات (😊)
+اینجوری خوبه پس بریم دیگه
عمارت بزرگی بود ولی نه به بزرگی عمارت پدرم
_ات کجا بودییی بدو
بیا غذا بخور سرد شد
+اوک
دیگه هیچ حرفی بینموم رد و بدل نشد
تا کوک به حرف اومد
_میگم که ات میخوای فردا بریم بیرون
+واقعاااا منو میبری بیرون
_اره باید برای فردا شب که یه مهمونی بزرگه لباس بخریم
+وای خدا مرسییی
از زبان کوک:واقعا ات با یه بیرون رفتم اینقدر ذوق میکنه ...
(پایان حرف های کوک )
فلش بک به ۱۲ سال پیش
.هییی ات تروخدا.............
هیچی نیست ادمین کرمش اومده جای حساس کات کرده
لطفا حمایت یادتون نره
#بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
#کوک
#تهیونگ
#نامجون
#جین
#ارمی
Part8
*کوک رفت بیرون *
وای خدا دارم ویوونه میشم
*تق تق*
+بیا ...تو
#سلام خانم من جینا هستم خدمتکار این عمارت خواستم بگم که ارباب گفتن که بیاید برای شام
+امم منم ات هستم خوش بختم ...باشه
#خانم همینجوری که نمیخواید بیاید ..لطفا لباس های خودتونو عوض کنید لباس هاتو توی اون کمد هست
+امم ممنون
#پس من پشت در منتظرم تا شما بیاید
+اوکی
ات:رفتم در کمد و باز کردم با دیدن این صحنه پشمام ریخت تمام لباسا برای اولین بار باب میل خودم بودن همشون سیاه و لش بودن یادمه اون موقع مامانم نمیزاشت لباس سیاه بپوشم همیشع میگفت
تو باید مثل یه خانم رفتار کنی
*خندیدن *
لباسامو عوض کردم رفتم بیرون جینا بیرون بود
#اوووه خانم اومدید ...
+لطفا دیگه بهم نگو خانم اینجوری
معذب میشم
میتونی منو ات صدا کنی اینجوی
منم راحتم
#اوهه بله خا.... ات (😊)
+اینجوری خوبه پس بریم دیگه
عمارت بزرگی بود ولی نه به بزرگی عمارت پدرم
_ات کجا بودییی بدو
بیا غذا بخور سرد شد
+اوک
دیگه هیچ حرفی بینموم رد و بدل نشد
تا کوک به حرف اومد
_میگم که ات میخوای فردا بریم بیرون
+واقعاااا منو میبری بیرون
_اره باید برای فردا شب که یه مهمونی بزرگه لباس بخریم
+وای خدا مرسییی
از زبان کوک:واقعا ات با یه بیرون رفتم اینقدر ذوق میکنه ...
(پایان حرف های کوک )
فلش بک به ۱۲ سال پیش
.هییی ات تروخدا.............
هیچی نیست ادمین کرمش اومده جای حساس کات کرده
لطفا حمایت یادتون نره
#بی_تی_اس
#فیک
#سناریو
#کوک
#تهیونگ
#نامجون
#جین
#ارمی
۴.۱k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.