پارت ۸۵
پارت ۸۵
از پله ها پایین اومدم که هم زمان تهیونگ و فلورا و هوسوک رسیدن
فلورا بدون اینکه سلام کنه با پوکر فیس به طرف یکی از اتاقا رفت
-این چشه باز؟
٪(تهیونگ)بخاطر اینکه مجبور شده با من بیاد ناراحته......
-کی می خواد این بچه بازیا رو بس کنه....
تهیونگ خواست از پله ها بالا بره که مانع شدم
-وایسین باهاتون کار دارم....
٪چه کاری؟
-شما بشینین تا فلورا هم بیاد بهتون میگم....
تهیونگ و بقیه با سردرگمی روی مبل نشستن.....
منم نشستم تا فلورا بیاد.....بعد از چند مین فلورا از اتاق دراومد که بره آب بخوره که گفتم
-بیا بشین باهات کار دارم.....
$نمی خوام.....بودن یا نبودن من که براتون فرقی نداره....
می خواستم آروم باشم تا ا/ت بیدار نشه ولی مگه این دختر اعصاب میزاره برا آدم(تو نگران نباش.....سرکار خانم خوابشون خیلی سنگینه....با داد جنابعالی بیدار نمیشه)
-بیا بشین....بچه بازی در نیار(داد نسبتا بلند)
با شنیدن دادم انگار که ترسیده بود خیلی سوسکی اومد و پیش جیسو نشست
-خب....می خواستم بگم که.....جدیدا نمی دونم دقت کردید یا نه ولی ا/ت یسری رفتار های عجیب و قریب داره....هوسوک هیونگ در جریانه....اصلا بخاطر همین بهش گفتم بیاد.....صلاح دونستم به شما هم بگم.....تا حواستون باشه....
(نویسنده)
چه یونگ موضوع رو خوب میدونست اما حرفی نزد.....چون ا/ت اینو ازش خواسته بود.....
فلورا با تردید پرسید
$مگه برای ا/ت اتفاق خاصی افتاده؟
جونگ کوک مکثی کرد بعد گفت
-راستش.....راستش.....فکر می کنم....که......که.....
جونگ کوک برای گفتنش من و من می کرد که ناگهان جیسو حرفش رو کامل کرد
^ا/ت بارداره.....
تعجب توی چهره ی همه موج میزد.....قطعا برای همه عجیب بود یهویی یه همچین حرفی بشنون....تعجب جونگ کوک و هوسوک و چه یونگ از این بود که جیسو از کجا میدونست.....
هوسوک با بهت از جیسو پرسید
@ جیسویا .....تو ......از کجا میدونستی؟
جیسو تک خنده ای کرد و جواب داد
^هوسوکا.....ببخشید که من دکتر ماماعم.....زن حامله رو از ۱۰ کیلومتری تشخیص میدم....اصن من هر روز با یه اینجور زن هایی سر و کار دارم....
حرف جیسو منطقی بود
@ خب تو کی فهمیدی؟
^همین امروز صبح که دیدمش....
بقیه ی هنوز تو شوک خبر یهویی بودن
$(فلورا)وایسا ببینم....یعنی شما منظورتون اینه که واقعا ا/ت بارداره؟
چه یونگ که تا الان سکوت کرده بود با سوال فلورا به حرف اومد
÷اوهوم.....نزدیک های یک ماهشه....
ادامه پست بعد
از پله ها پایین اومدم که هم زمان تهیونگ و فلورا و هوسوک رسیدن
فلورا بدون اینکه سلام کنه با پوکر فیس به طرف یکی از اتاقا رفت
-این چشه باز؟
٪(تهیونگ)بخاطر اینکه مجبور شده با من بیاد ناراحته......
-کی می خواد این بچه بازیا رو بس کنه....
تهیونگ خواست از پله ها بالا بره که مانع شدم
-وایسین باهاتون کار دارم....
٪چه کاری؟
-شما بشینین تا فلورا هم بیاد بهتون میگم....
تهیونگ و بقیه با سردرگمی روی مبل نشستن.....
منم نشستم تا فلورا بیاد.....بعد از چند مین فلورا از اتاق دراومد که بره آب بخوره که گفتم
-بیا بشین باهات کار دارم.....
$نمی خوام.....بودن یا نبودن من که براتون فرقی نداره....
می خواستم آروم باشم تا ا/ت بیدار نشه ولی مگه این دختر اعصاب میزاره برا آدم(تو نگران نباش.....سرکار خانم خوابشون خیلی سنگینه....با داد جنابعالی بیدار نمیشه)
-بیا بشین....بچه بازی در نیار(داد نسبتا بلند)
با شنیدن دادم انگار که ترسیده بود خیلی سوسکی اومد و پیش جیسو نشست
-خب....می خواستم بگم که.....جدیدا نمی دونم دقت کردید یا نه ولی ا/ت یسری رفتار های عجیب و قریب داره....هوسوک هیونگ در جریانه....اصلا بخاطر همین بهش گفتم بیاد.....صلاح دونستم به شما هم بگم.....تا حواستون باشه....
(نویسنده)
چه یونگ موضوع رو خوب میدونست اما حرفی نزد.....چون ا/ت اینو ازش خواسته بود.....
فلورا با تردید پرسید
$مگه برای ا/ت اتفاق خاصی افتاده؟
جونگ کوک مکثی کرد بعد گفت
-راستش.....راستش.....فکر می کنم....که......که.....
جونگ کوک برای گفتنش من و من می کرد که ناگهان جیسو حرفش رو کامل کرد
^ا/ت بارداره.....
تعجب توی چهره ی همه موج میزد.....قطعا برای همه عجیب بود یهویی یه همچین حرفی بشنون....تعجب جونگ کوک و هوسوک و چه یونگ از این بود که جیسو از کجا میدونست.....
هوسوک با بهت از جیسو پرسید
@ جیسویا .....تو ......از کجا میدونستی؟
جیسو تک خنده ای کرد و جواب داد
^هوسوکا.....ببخشید که من دکتر ماماعم.....زن حامله رو از ۱۰ کیلومتری تشخیص میدم....اصن من هر روز با یه اینجور زن هایی سر و کار دارم....
حرف جیسو منطقی بود
@ خب تو کی فهمیدی؟
^همین امروز صبح که دیدمش....
بقیه ی هنوز تو شوک خبر یهویی بودن
$(فلورا)وایسا ببینم....یعنی شما منظورتون اینه که واقعا ا/ت بارداره؟
چه یونگ که تا الان سکوت کرده بود با سوال فلورا به حرف اومد
÷اوهوم.....نزدیک های یک ماهشه....
ادامه پست بعد
۵۶.۶k
۰۳ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.