پارت ۸۴
پارت ۸۴
در حالی که تیکه کیک شکلاتی بزرگی رو داخل دهنش جا میداد با دهن پر گفت
€خوشم میاد با اینکه خیلی وقته کسی اینجا نیومده ولی بازم کامل مجهزه....
جیسو با نگاهی پر از حرف و دهنی کج به جین نگاه کرد
^حالا تو مواظب باش خفه نشی....
جین در یخچال رو بست و به طرف کاناپه رفت....
که جیمین هم زمان گفت
×والا انقدرم تمیز و مجهز نبوده....برای ما مجهزش کردن....
چه یونگ در حالی که با بهت به در و دیوار ویلا خیره شده بود گفت
÷دکوراسیونش خیلی قشنگه....
×اوهوم....ولی تنها مشکلی که داره اینه که به اندازه ی هممون اتاق نداره....
جین در حالی که به زور باقی مونده ی کیک رو قورت میداد جواب جیمین رو داد
€خب جونگ کوک و ا/ت که تو یه اتاقن....من و جیسو و هیسو و هم که یه اتاق....فلورا و چه یونگ هم یه اتاق....فقط میمونین تو و تهیونگ و هوسوک
جیمین با تعجب به هیونگش خیره شد
×هوسوک هیونگ؟
€آره....جونگ کوک بهش گفته برای اینکه حواسش به ا/ت باشه بیاد....
×ای بابا....مگه ا/ت بچش؟
جیسو پرید وسط مکالمه اشون و گفت
^بهتر که اومد....اینجوری اتفاقی برای ا/ت بیفته اون هست....
جین با تعجب به سمت جیسو برگشت و پرسید
€مثلا چه اتفاقی؟
جیسو که دستپاچه شده بود جواب داد
^هیچی....همینجوری....شاید یه اتفاقی افتاد.......
جین چشمهاش رو ریز کرد....اما ترجیح داد زیاد جیسو رو سیم جیم نکنه....
جیمین که ناراحت به نظر میرسید گفت
×حالا چرا من و تهیونگ و هوسوک تو یه اتاق باشیم؟
€پس کجا باشین؟
×چمیدونم....مثلا من و چه یونگ یه اتاق باشیم....فلورا و تهیونگ و هوسوک یه اتاق....
جین که تازه موضوع رو متوجه شده بود جواب داد
€اهااااا پس اینو بگو....تو و چه یونگ باید یه اتاق باشین....
×من فقط پیشنهاد دادم
€اوهوم پیشنهاد....
چه یونگ شروع به صحبت کرد
÷میگم من یه نظری دارم....من و هوسوک یه اتاق....تو و فلورا و تهیونگ هم یه اتاق
جیمین پوزخند صدا داری زد.....از قبل فهمیده بود که چه یونگ روی هوسوک کراشه....بخاطر همین هم یه همچین پیشنهادی داده.....
با حرص جواب چه یونگ رو داد
×آخه این پیشنهاده که تو میدی؟
€راست میگه بابا....با عقل جور در نمیاد....
صدای ماشین از داخل حیاط اومد....
ماشین تهیونگ و بعد ماشین هوسوک وارد حیاط شد....
×بفرما....اومدن....
هم زمان جونگ کوک از پله ها پایین اومد.....
(جونگ کوک ویو)
سعی داشتم با احتیاط روی تخت بزارمش اما یهو از خواب پرید .....عرقی سرد روی پیشونیش بود........مثل دفعه قبل
محکم بهم چسبیده بود....
با لکنت گفت
+به....بهش....بهشون بگو....و...ولش....ک...ک...کنن
-آروم باش....آروم....خب....من اینجام....
با چشمهای لرزونش بهم خیره شد
+...به...بهشون....بگو..و...و....ولش....کنن
-خیلی خب....میگم ولش کنن....تو بگیر بخواب...
آروم روی تخت گذاشتمش....انگار آروم شده بود....وضعیتش اعصابم رو حسابی خورد کرده بود....
بعد از چند دقیقه چشم هاش رو روی هم گذاشت....بلند شدم و خواستم به سمت در برم که...گوشه ی آستینم رو گرفت و درحالی که چشمهاش بسته بود دوباره همون جمله رو تکرار کرد....
+میگی....،ولش کنن؟
دستمو رو دستش فشار دادم جواب دادم
-اوهوم...میگم....نگران نباش....
بعد از گفتن این جمله به خواب عمیقی فرو رفت....
وضعیت روحی و روانی ا/ت حسابی نگرانم کرده بود....هوسوک گفته بود وضعیت روحی و روانیش خوب نیست.....ولی فکر نمی کردم در این حد باشه....
میدونم ۱ پارت کمه و میدونم دیر به دیر پارت میزارم....ولی سعی می کنم فردا جبرانش کنم.....
با کامنت هاتون بهم انرژی بدین:)
بوس به کله هاتون=)
در حالی که تیکه کیک شکلاتی بزرگی رو داخل دهنش جا میداد با دهن پر گفت
€خوشم میاد با اینکه خیلی وقته کسی اینجا نیومده ولی بازم کامل مجهزه....
جیسو با نگاهی پر از حرف و دهنی کج به جین نگاه کرد
^حالا تو مواظب باش خفه نشی....
جین در یخچال رو بست و به طرف کاناپه رفت....
که جیمین هم زمان گفت
×والا انقدرم تمیز و مجهز نبوده....برای ما مجهزش کردن....
چه یونگ در حالی که با بهت به در و دیوار ویلا خیره شده بود گفت
÷دکوراسیونش خیلی قشنگه....
×اوهوم....ولی تنها مشکلی که داره اینه که به اندازه ی هممون اتاق نداره....
جین در حالی که به زور باقی مونده ی کیک رو قورت میداد جواب جیمین رو داد
€خب جونگ کوک و ا/ت که تو یه اتاقن....من و جیسو و هیسو و هم که یه اتاق....فلورا و چه یونگ هم یه اتاق....فقط میمونین تو و تهیونگ و هوسوک
جیمین با تعجب به هیونگش خیره شد
×هوسوک هیونگ؟
€آره....جونگ کوک بهش گفته برای اینکه حواسش به ا/ت باشه بیاد....
×ای بابا....مگه ا/ت بچش؟
جیسو پرید وسط مکالمه اشون و گفت
^بهتر که اومد....اینجوری اتفاقی برای ا/ت بیفته اون هست....
جین با تعجب به سمت جیسو برگشت و پرسید
€مثلا چه اتفاقی؟
جیسو که دستپاچه شده بود جواب داد
^هیچی....همینجوری....شاید یه اتفاقی افتاد.......
جین چشمهاش رو ریز کرد....اما ترجیح داد زیاد جیسو رو سیم جیم نکنه....
جیمین که ناراحت به نظر میرسید گفت
×حالا چرا من و تهیونگ و هوسوک تو یه اتاق باشیم؟
€پس کجا باشین؟
×چمیدونم....مثلا من و چه یونگ یه اتاق باشیم....فلورا و تهیونگ و هوسوک یه اتاق....
جین که تازه موضوع رو متوجه شده بود جواب داد
€اهااااا پس اینو بگو....تو و چه یونگ باید یه اتاق باشین....
×من فقط پیشنهاد دادم
€اوهوم پیشنهاد....
چه یونگ شروع به صحبت کرد
÷میگم من یه نظری دارم....من و هوسوک یه اتاق....تو و فلورا و تهیونگ هم یه اتاق
جیمین پوزخند صدا داری زد.....از قبل فهمیده بود که چه یونگ روی هوسوک کراشه....بخاطر همین هم یه همچین پیشنهادی داده.....
با حرص جواب چه یونگ رو داد
×آخه این پیشنهاده که تو میدی؟
€راست میگه بابا....با عقل جور در نمیاد....
صدای ماشین از داخل حیاط اومد....
ماشین تهیونگ و بعد ماشین هوسوک وارد حیاط شد....
×بفرما....اومدن....
هم زمان جونگ کوک از پله ها پایین اومد.....
(جونگ کوک ویو)
سعی داشتم با احتیاط روی تخت بزارمش اما یهو از خواب پرید .....عرقی سرد روی پیشونیش بود........مثل دفعه قبل
محکم بهم چسبیده بود....
با لکنت گفت
+به....بهش....بهشون بگو....و...ولش....ک...ک...کنن
-آروم باش....آروم....خب....من اینجام....
با چشمهای لرزونش بهم خیره شد
+...به...بهشون....بگو..و...و....ولش....کنن
-خیلی خب....میگم ولش کنن....تو بگیر بخواب...
آروم روی تخت گذاشتمش....انگار آروم شده بود....وضعیتش اعصابم رو حسابی خورد کرده بود....
بعد از چند دقیقه چشم هاش رو روی هم گذاشت....بلند شدم و خواستم به سمت در برم که...گوشه ی آستینم رو گرفت و درحالی که چشمهاش بسته بود دوباره همون جمله رو تکرار کرد....
+میگی....،ولش کنن؟
دستمو رو دستش فشار دادم جواب دادم
-اوهوم...میگم....نگران نباش....
بعد از گفتن این جمله به خواب عمیقی فرو رفت....
وضعیت روحی و روانی ا/ت حسابی نگرانم کرده بود....هوسوک گفته بود وضعیت روحی و روانیش خوب نیست.....ولی فکر نمی کردم در این حد باشه....
میدونم ۱ پارت کمه و میدونم دیر به دیر پارت میزارم....ولی سعی می کنم فردا جبرانش کنم.....
با کامنت هاتون بهم انرژی بدین:)
بوس به کله هاتون=)
۶۵.۴k
۰۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.