ﭘـارت 1 دایریه مرگ
ﭘـارت#1 دایریه مرگ
+اخ وحشی ولم کن بی همه ﭼـیز دستم شکست حیون
ناشناس :دهنتو ببند هرزه
+اشغال ﭼـیکارم داری ولم کن من کجا میبری ..
_برسیم خودت میبینی کجامیبرمت حالا هم خفه خون بگیر
اینقدر دستو ﭘـا زدمو فریاد کشیدم ولی بی فایدس اصلا نه ﭼـیزی میدیدم نه میتونستم حرکتی انجام بدم نامردا از ﭘـشت گیرم انداختن تف به این ﭼـند سالی که وقتمو ﭘـی کنفو تیرندازی صرف کردم مینشستم خونمون اشـﭘـزی یاد میگرفتم بهتربود از خود خوریام دس کشیدم یاد فلمی افتادم که وقتی ﭼـشما بسته میشن گوشارو باید تیز کرد اینقدر دقت کردم فقط تونستم بدونم جایی که داریم میریم وسط های راهش ریل قطار بود اخه از صدا های میومدو دسندازی که کمرمو شکست شکمو یقین کرد دیگه تا اخر راه ﭼـیز جالبی نبود
_هوای رسیدیم بیا ﭘـیاین
+هوی هفت جدو ابادته مگه کوری نمبینی دستو ﭘـام بستس
انگار این یابو منتظر این حرف بود با یه حرکت منو مثل گونی سیب زمینی انداخت رو کولش هرﭼـی تقلا میکردم بی فایده بود جوری منو کوبوند که در کل استخون سالمی برام نموند ای خدا بگم ﭼـکارت کنه وحشی خرناس صدایه قزقز درﭼـوبی به گوشم رسید بعد صدایه ﭘـاشنه کفش مردونه قدمهای محکم
ناشناس -ﭼـشاشو باز کن
دستو ﭘـامو باز کردن انڰار منتظر همـﭼـین فرصتی بودم با یه حرکت تونستم دخل بادیگاردشو بیارم بقیه دورم جمع شدن یکی دوتا نبودن باهمشون درگیر شدم من میزدمو جا خالی میرفتم بلاخره از شرشون خلاص شدم فقط یدونه موند اونم یه قول ﭘـیکر عجب خری بود هرﭼـی بوکسو لگد میزدم بی فایده بود اخر سری جوری بقلم کردو استخونامو فشورد که صداشون بگوشم رصید اخم درومد تازه متوجه حظور یه اقاجوونی تو جمعمون شدم بی نهایت خوشتیـﭘـو خوش اندام بود قیافش حرف نداشت ولی از نگاهش هم میتونست فهمید که ﭼـقدر درونش گندو کثیفه با اون ﭼـشایه وحشیش داشت درسته قورتم میداد قیافش یه هیکل ﭼـهار شونیی داشت ﭘوست سبزه ﭼـشمایی دروشت مشکی با ابروایه کشیده بااون ﭼـشمایه وحشیش هم خوانی میکردن دماقی باریک لبایه متوسط موهاشم زده برد بالا اتاقی که من توش بودم بایه ﭼـراغ فانوسی روشن بود جایی قدیمی بنظر میرسید
_همون جا بزارش فقط دساشو ببند حالاهم گومشید بیرون یه مشت موفت خور دور خودم جمع کردم نگا یه جوجه ﭼـکارشون کرد
دستامو دباره به اون صندلیه لعنتی بستن
+هوی جوجه باباته الاغ ﭘـیر
همین کافی بود مساوی شد سیلیه محکمی که ﭘـخش زمینم کرد سرم بدجوری به زمین خورد گیج گیج شدم لبم ﭘـاره شد صندلی که من روش بسته بودمو دروس کرد صورتشو اینقدر نزدیک کرد نفسایه گرمش به صورتم میخورد تو اون حال بدم میتونستم نگاهایه مستشو تشخیص بدم بایه حرکت مخوست بوسم کنه عقب کشیدم ازﭘـوشت موهامو کشیدو وادارم کرد مثل وحشا به جون لبام افتاده بود حالم بهم خورده بود اخر سری یه گاز محکمی گرفتو عقب کشید دستی به لباش کشید یه ﭼـشمکی زد
-این فقط برای اینکه بت بفهمونم اینجا حرف اول اخرو من میزنم دست از ﭘـا دراز تر کنی بیشتر از ینا بسرت میاد. ...
عقب گرد راهشو گرفتو رفت منم منگ منگ بودم همونجور از حال رفتم تمام لحضه هایه زندگیم مثل فیلم از جلو ﭼـشام رد میشدن
+اخ وحشی ولم کن بی همه ﭼـیز دستم شکست حیون
ناشناس :دهنتو ببند هرزه
+اشغال ﭼـیکارم داری ولم کن من کجا میبری ..
_برسیم خودت میبینی کجامیبرمت حالا هم خفه خون بگیر
اینقدر دستو ﭘـا زدمو فریاد کشیدم ولی بی فایدس اصلا نه ﭼـیزی میدیدم نه میتونستم حرکتی انجام بدم نامردا از ﭘـشت گیرم انداختن تف به این ﭼـند سالی که وقتمو ﭘـی کنفو تیرندازی صرف کردم مینشستم خونمون اشـﭘـزی یاد میگرفتم بهتربود از خود خوریام دس کشیدم یاد فلمی افتادم که وقتی ﭼـشما بسته میشن گوشارو باید تیز کرد اینقدر دقت کردم فقط تونستم بدونم جایی که داریم میریم وسط های راهش ریل قطار بود اخه از صدا های میومدو دسندازی که کمرمو شکست شکمو یقین کرد دیگه تا اخر راه ﭼـیز جالبی نبود
_هوای رسیدیم بیا ﭘـیاین
+هوی هفت جدو ابادته مگه کوری نمبینی دستو ﭘـام بستس
انگار این یابو منتظر این حرف بود با یه حرکت منو مثل گونی سیب زمینی انداخت رو کولش هرﭼـی تقلا میکردم بی فایده بود جوری منو کوبوند که در کل استخون سالمی برام نموند ای خدا بگم ﭼـکارت کنه وحشی خرناس صدایه قزقز درﭼـوبی به گوشم رسید بعد صدایه ﭘـاشنه کفش مردونه قدمهای محکم
ناشناس -ﭼـشاشو باز کن
دستو ﭘـامو باز کردن انڰار منتظر همـﭼـین فرصتی بودم با یه حرکت تونستم دخل بادیگاردشو بیارم بقیه دورم جمع شدن یکی دوتا نبودن باهمشون درگیر شدم من میزدمو جا خالی میرفتم بلاخره از شرشون خلاص شدم فقط یدونه موند اونم یه قول ﭘـیکر عجب خری بود هرﭼـی بوکسو لگد میزدم بی فایده بود اخر سری جوری بقلم کردو استخونامو فشورد که صداشون بگوشم رصید اخم درومد تازه متوجه حظور یه اقاجوونی تو جمعمون شدم بی نهایت خوشتیـﭘـو خوش اندام بود قیافش حرف نداشت ولی از نگاهش هم میتونست فهمید که ﭼـقدر درونش گندو کثیفه با اون ﭼـشایه وحشیش داشت درسته قورتم میداد قیافش یه هیکل ﭼـهار شونیی داشت ﭘوست سبزه ﭼـشمایی دروشت مشکی با ابروایه کشیده بااون ﭼـشمایه وحشیش هم خوانی میکردن دماقی باریک لبایه متوسط موهاشم زده برد بالا اتاقی که من توش بودم بایه ﭼـراغ فانوسی روشن بود جایی قدیمی بنظر میرسید
_همون جا بزارش فقط دساشو ببند حالاهم گومشید بیرون یه مشت موفت خور دور خودم جمع کردم نگا یه جوجه ﭼـکارشون کرد
دستامو دباره به اون صندلیه لعنتی بستن
+هوی جوجه باباته الاغ ﭘـیر
همین کافی بود مساوی شد سیلیه محکمی که ﭘـخش زمینم کرد سرم بدجوری به زمین خورد گیج گیج شدم لبم ﭘـاره شد صندلی که من روش بسته بودمو دروس کرد صورتشو اینقدر نزدیک کرد نفسایه گرمش به صورتم میخورد تو اون حال بدم میتونستم نگاهایه مستشو تشخیص بدم بایه حرکت مخوست بوسم کنه عقب کشیدم ازﭘـوشت موهامو کشیدو وادارم کرد مثل وحشا به جون لبام افتاده بود حالم بهم خورده بود اخر سری یه گاز محکمی گرفتو عقب کشید دستی به لباش کشید یه ﭼـشمکی زد
-این فقط برای اینکه بت بفهمونم اینجا حرف اول اخرو من میزنم دست از ﭘـا دراز تر کنی بیشتر از ینا بسرت میاد. ...
عقب گرد راهشو گرفتو رفت منم منگ منگ بودم همونجور از حال رفتم تمام لحضه هایه زندگیم مثل فیلم از جلو ﭼـشام رد میشدن
۲.۴k
۰۴ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.