فن فیک فقط یه شب نبود پارت26
سانزو اومد سمتم و دستمو گرفت و زانو زد.
+ا/ت حالت خوبه؟
-سانزو.... چرا... سر و صورتت خونیه؟
+درد داری؟
-.... نه... ندارم
سانزو اشک از چشماش در اومد.
-نگفتی... چرا خون رو لباسته؟
نگاهی بهش کردم دیدم داره گریه میکنه...
-سانزو... چرا.. چرا گریه میکنی؟
+اگه بلایی سرت میومد... من... من... چیکار میکردم...! همش... تقصیر منه... ببخشید که تورو هم به این روز انداختم.
-سانزو این مزخرفات چیه داری میگی.... بس کن.
+اگه تقصیر من نیست پس کیه؟
-هردومون مقصریم تنها تو نیستی .
بعدش همه اومدن تو( همه اعضا)و حالمو پرسیدن.
+ا/ت
-بله؟
یه جعبه حلقه از تو جیبش در اوارد و باز کرد.
+با من ازدواج میکنی؟( پشمام دوستان...😂و من سانزو رو براتون رمانتیک کردم)
-جانم؟
+ازدواج؟
-من هنوز دبیرستانیم هااا
+خب وقتی 18 سالت شد
-اره ههه
چند سال بعد*
&مامانی
-بله
&تو و بابام چجور با هم اشنا شدین؟
-اممم از بابات بپرس
&بابا، جواب بده؟
+هممم خب مامانت خیلی خوشگل بود و من دوست داشتم اونو مال خودم کنم.
&چجور مال خودت کردیش؟
+بزرگ بشی میفهمی
و بله پایان این داستان به خوبی و خوشی تموم دوستان. 😂
+ا/ت حالت خوبه؟
-سانزو.... چرا... سر و صورتت خونیه؟
+درد داری؟
-.... نه... ندارم
سانزو اشک از چشماش در اومد.
-نگفتی... چرا خون رو لباسته؟
نگاهی بهش کردم دیدم داره گریه میکنه...
-سانزو... چرا.. چرا گریه میکنی؟
+اگه بلایی سرت میومد... من... من... چیکار میکردم...! همش... تقصیر منه... ببخشید که تورو هم به این روز انداختم.
-سانزو این مزخرفات چیه داری میگی.... بس کن.
+اگه تقصیر من نیست پس کیه؟
-هردومون مقصریم تنها تو نیستی .
بعدش همه اومدن تو( همه اعضا)و حالمو پرسیدن.
+ا/ت
-بله؟
یه جعبه حلقه از تو جیبش در اوارد و باز کرد.
+با من ازدواج میکنی؟( پشمام دوستان...😂و من سانزو رو براتون رمانتیک کردم)
-جانم؟
+ازدواج؟
-من هنوز دبیرستانیم هااا
+خب وقتی 18 سالت شد
-اره ههه
چند سال بعد*
&مامانی
-بله
&تو و بابام چجور با هم اشنا شدین؟
-اممم از بابات بپرس
&بابا، جواب بده؟
+هممم خب مامانت خیلی خوشگل بود و من دوست داشتم اونو مال خودم کنم.
&چجور مال خودت کردیش؟
+بزرگ بشی میفهمی
و بله پایان این داستان به خوبی و خوشی تموم دوستان. 😂
۱۰.۵k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.