فن فیک لانگ دیستنس پارت9
#لانگ_دیستنس
#پارت_9 #فن_فیک
به خونه رسیدم..کیفمو زیر و رو کردم ولی کلیدو پیدا نکردم
جا گذاشتم انگار.. زنگ درو زدم و خوشبختانه مامان خونه بود و درو باز کرد
وارد خونه شدم و اروم سمت اتاقم حرکت کردم
نمیخواستم مامان تو این وضع منو ببینه و نگرانش کنم
وارد اتاقم شدم و خودمو انداختم رو تخت و زدم زیر گریه
هق الان چی کار کنم.. قرار نبود اینجوری شه هق ...بدبخت شدم...
گوشیمو برداشتم و به رینا زنگ زدم
جواب بده جواب بده جواب بده لطفاا
@الو؟ا.ت خوبیی...راستی بگو ببینم چیشد خوش گذشت؟
باید همشو برام تعریف کنی
صدای گریم اوج گرفت و به هق هق افتادم
@هی هییی ا.ت چیشده اتفاقی افتاده؟
ا.ت:رینا هق...نباید...میرفتم..هق...خ خواستم وسایلشو ببرم اتاقش چون مست بود و تعادل نداشت ..هق... بعد اون..هقق
@فهمیدم...چ چیزی نگو فهمیدم چی شده...خیلی بده خیلی
باید ازش شکایت کنی
ا.ت:ن نه نمیتونم هق...
@دیوونه شدی احمق؟..بهت تجاوز کرده
به مامانت گفتی؟
ا.ت:نه نمیتونم بگم..نمیخوام نگران شه فقط میتونستم به تو بگم هق
@گریه نکن اروم باش همه چی درست میشه
ا.ت:چجوری درست میشه اخهه
@نمیدونم نمیدونم ولی ...هرچی شد من پیشتم نگران نباش باهم درستش میکنیم
فردا میتونی بیای کافه؟یا پاشو بیا خونمون
ا.ت:حالم خوب نیست...فکر نکنم..میشه واسه یه روز دیگه
شاید..یه هفته بعد..نمیدونم
@خب..حق داری..هروقت اوکی بودی بیا
جواب پسره عوضیم نمیدی!
پیام نمیدی زنگ نمیزنی نمیبینیش فهمیدی؟
اروم تأیید کردم و ازش خداحافظی کردم
حرف زدن باهاش حالمو بهتر کرد ولی همچنان قلبم میلرزید و استرس داشتم
.
.
یه هفته به همین صورت گذشت و من به بهونه سرماخوردگی از اتاق بیرون نمیرفتم..حال روحی مناسبی نداشتم..ران چندین بار بهم زنگ زد و کلی پیام داد
تنها چیزی که تو پیام براش نوشتم این بود که حالم خوب نیست فعلا بیخیالم بشه
برگشته بود توکیو
پسره لاشی!
فکر کنم متوجه گندی که زده شده
گوشیمو برداشتم و به رینا پیام دادم
«خونه ای امروز ؟پوسیدم بس تو خونه موندم بیام پیشت؟»
«@اره حتما..همین الان پاشو بیا»
جلوی آینه وایسادم و به خودم نگاه کردم..این یه هفته درست حسابی چیزیم نخورده بودم پای چشام سیاه شده بود یکم
لباسامو عوض کردم و از اتاق بیرون رفتم
∆ا.ت حالت بهتر شده؟
لبخند زدم:اره حالم خوبه میخوام برم بیرون هوای تازه بخورم
∆اوه مطمعنی؟
ا.ت:اوهوم..زود برمیگردم
از خونه بیرون رفتم و روی جدول ها راه میرفتم
باد خنک میوزید و هوا ابری بود و کم و بیش رعد و برق میزد و نشون میداد قراره بارون بباره
یهو پام سر خورد و افتادم توی جوب آب!
اخخ..فقط همینو کم داشتم لعنتی
لباسم کثیف شده بود و بوی لجن گرفته بودم
برگردم خونه عوض کنم یا ..؟
ولش کن رینا خودیه اونجا ازش لباس میگیرم....
#پارت_9 #فن_فیک
به خونه رسیدم..کیفمو زیر و رو کردم ولی کلیدو پیدا نکردم
جا گذاشتم انگار.. زنگ درو زدم و خوشبختانه مامان خونه بود و درو باز کرد
وارد خونه شدم و اروم سمت اتاقم حرکت کردم
نمیخواستم مامان تو این وضع منو ببینه و نگرانش کنم
وارد اتاقم شدم و خودمو انداختم رو تخت و زدم زیر گریه
هق الان چی کار کنم.. قرار نبود اینجوری شه هق ...بدبخت شدم...
گوشیمو برداشتم و به رینا زنگ زدم
جواب بده جواب بده جواب بده لطفاا
@الو؟ا.ت خوبیی...راستی بگو ببینم چیشد خوش گذشت؟
باید همشو برام تعریف کنی
صدای گریم اوج گرفت و به هق هق افتادم
@هی هییی ا.ت چیشده اتفاقی افتاده؟
ا.ت:رینا هق...نباید...میرفتم..هق...خ خواستم وسایلشو ببرم اتاقش چون مست بود و تعادل نداشت ..هق... بعد اون..هقق
@فهمیدم...چ چیزی نگو فهمیدم چی شده...خیلی بده خیلی
باید ازش شکایت کنی
ا.ت:ن نه نمیتونم هق...
@دیوونه شدی احمق؟..بهت تجاوز کرده
به مامانت گفتی؟
ا.ت:نه نمیتونم بگم..نمیخوام نگران شه فقط میتونستم به تو بگم هق
@گریه نکن اروم باش همه چی درست میشه
ا.ت:چجوری درست میشه اخهه
@نمیدونم نمیدونم ولی ...هرچی شد من پیشتم نگران نباش باهم درستش میکنیم
فردا میتونی بیای کافه؟یا پاشو بیا خونمون
ا.ت:حالم خوب نیست...فکر نکنم..میشه واسه یه روز دیگه
شاید..یه هفته بعد..نمیدونم
@خب..حق داری..هروقت اوکی بودی بیا
جواب پسره عوضیم نمیدی!
پیام نمیدی زنگ نمیزنی نمیبینیش فهمیدی؟
اروم تأیید کردم و ازش خداحافظی کردم
حرف زدن باهاش حالمو بهتر کرد ولی همچنان قلبم میلرزید و استرس داشتم
.
.
یه هفته به همین صورت گذشت و من به بهونه سرماخوردگی از اتاق بیرون نمیرفتم..حال روحی مناسبی نداشتم..ران چندین بار بهم زنگ زد و کلی پیام داد
تنها چیزی که تو پیام براش نوشتم این بود که حالم خوب نیست فعلا بیخیالم بشه
برگشته بود توکیو
پسره لاشی!
فکر کنم متوجه گندی که زده شده
گوشیمو برداشتم و به رینا پیام دادم
«خونه ای امروز ؟پوسیدم بس تو خونه موندم بیام پیشت؟»
«@اره حتما..همین الان پاشو بیا»
جلوی آینه وایسادم و به خودم نگاه کردم..این یه هفته درست حسابی چیزیم نخورده بودم پای چشام سیاه شده بود یکم
لباسامو عوض کردم و از اتاق بیرون رفتم
∆ا.ت حالت بهتر شده؟
لبخند زدم:اره حالم خوبه میخوام برم بیرون هوای تازه بخورم
∆اوه مطمعنی؟
ا.ت:اوهوم..زود برمیگردم
از خونه بیرون رفتم و روی جدول ها راه میرفتم
باد خنک میوزید و هوا ابری بود و کم و بیش رعد و برق میزد و نشون میداد قراره بارون بباره
یهو پام سر خورد و افتادم توی جوب آب!
اخخ..فقط همینو کم داشتم لعنتی
لباسم کثیف شده بود و بوی لجن گرفته بودم
برگردم خونه عوض کنم یا ..؟
ولش کن رینا خودیه اونجا ازش لباس میگیرم....
۸.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.