کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت٢٠
بعضی موقع ها ادم عاشق میشه بدون اینک بفهمه من عاشق مهرداد شده بودم بدون اینک بفهمم
تلفنم زنگ خوردو اون حال و هوای مارو کلا بهم ریخت
وقتی صفحه گوشیمو دیدم جا خوردم گفتم
+واااای مامانمه...
-خب باشه
+باشه؟؟؟دیده خونه نیستم ب گوشیم زنگ زده
-خوب حالا جواب بده نگران نشه
+الو سلام
*......
+یادم رفت بهت بگم تولد دوستم بود اومدم
*.....
+ن شب میام خونه واسه خواب
*.......
+واسه چی بیاین تهران؟
*.....
+مادر من ،من ک گفتم خواستگار اگه زنگ زد قبول نکن
*....
+اگ لازم باشه تا اخر عمرم
*.......
+اع قطع کرد
مهرداد با ترس پرسید
-چی میگفت
+پرسید کجایی بعد هم گفت ک فردا شب خواستگار میاد برات اونا هم با هواپیما میان تهران
-واسه چیییی اصلا نباید بیان
با تعجب نگاش کردم
+مامانم اینا نیان؟
-اونا بیان خواستگار نیاد
منم شیطنتم گل کرد
+حالا بیان از کجا معلوم خوب باشن
-یعنی چی یعنی اگ خوب باشن بله رو میگی
اروم ی لبخندی زدم گفتم
+چرا ک ن
-جدی میگی؟
تو چشماش نگاه کردم گهگاهی تند پلک میزد ک اشکاش نریزه رو گونه اش
چشماش منو ی لحظه متوقف کرد کلی حرف تو چشماش بود
+فکر کن ی درصد بگم بله
-ب من چی؟
+مگه میشع گفت ن
لبخندی از سر رضایت زد
-باورم نمیشه ک
بغض دیگ نزاشت ب حرفش ادامه بده گوشیش زنگ خورد دماغشو کشید بالا
-الو جانم مامان
*.....
-چشم اومدیم
+مامان بود
لبخندی زد و گفت
-اره مامان بود
بلند شدیم و قدم زنان ب سمت خونه رفتیم
میز پر از غذا های خوشمزه بود چند روزی اضطراب تو چشمای مهرداد دیده میشد واما بعد از اینک از پارک اومدیم خونه اضطرابی دیده نمیشد
غذا ب صورت سلف سرویس بود و هرکسی غذاشو میگرفتو ی گوشه میشست میخوردو حرف میزد مهرداد تو جمع مردونه بود و منم پیش مامان مهرداد
غزل بلند شد و پیشم نشست
*عزیزم..... چیشد تصمیمتو گرفتی
+چ تصمیمی
*ک بری دیگ
+ن عزیزم من برو نیستم
*میری....
+نمیرم
*پس بیا این فیلما رو ببین بعد تصمیمتو بگیر
فیلمی ک گزاشت فیلم مهرداد با خودش تو پاساژ بود ک باهم میگفتن و میخندیدن حتی مهرداد هم دو سه بار مهرداد گفت ک عاشقتم
رو ب غزل گفتم
+ببین عزیزم اگر ماجرا رو مهرداد نگفته بود ک عاشق هم بودین صد در صد ناراحت میشدم ولی وقتی میدونم داستان چیه ک دیگ حرفی نمیمونه
مهرداد از دور دید ک غزل پیشمه اومد ب سمتمون اما غزل متوجه نشد
غزل گفت
*پس نظرت راجب این چیه
عکس ی بچه رو نشون داد ی دختر بچه دو سه ساله ک خودش بغلش کرده بود خوب میدونستم این وصله ها ب مهرداد نمیچسبه
*این بچه منو مهرداده بچه ای ک قرار نبود ب دنیا بیاد
ادامه در پارت٢١ #maryam
پارت٢٠
بعضی موقع ها ادم عاشق میشه بدون اینک بفهمه من عاشق مهرداد شده بودم بدون اینک بفهمم
تلفنم زنگ خوردو اون حال و هوای مارو کلا بهم ریخت
وقتی صفحه گوشیمو دیدم جا خوردم گفتم
+واااای مامانمه...
-خب باشه
+باشه؟؟؟دیده خونه نیستم ب گوشیم زنگ زده
-خوب حالا جواب بده نگران نشه
+الو سلام
*......
+یادم رفت بهت بگم تولد دوستم بود اومدم
*.....
+ن شب میام خونه واسه خواب
*.......
+واسه چی بیاین تهران؟
*.....
+مادر من ،من ک گفتم خواستگار اگه زنگ زد قبول نکن
*....
+اگ لازم باشه تا اخر عمرم
*.......
+اع قطع کرد
مهرداد با ترس پرسید
-چی میگفت
+پرسید کجایی بعد هم گفت ک فردا شب خواستگار میاد برات اونا هم با هواپیما میان تهران
-واسه چیییی اصلا نباید بیان
با تعجب نگاش کردم
+مامانم اینا نیان؟
-اونا بیان خواستگار نیاد
منم شیطنتم گل کرد
+حالا بیان از کجا معلوم خوب باشن
-یعنی چی یعنی اگ خوب باشن بله رو میگی
اروم ی لبخندی زدم گفتم
+چرا ک ن
-جدی میگی؟
تو چشماش نگاه کردم گهگاهی تند پلک میزد ک اشکاش نریزه رو گونه اش
چشماش منو ی لحظه متوقف کرد کلی حرف تو چشماش بود
+فکر کن ی درصد بگم بله
-ب من چی؟
+مگه میشع گفت ن
لبخندی از سر رضایت زد
-باورم نمیشه ک
بغض دیگ نزاشت ب حرفش ادامه بده گوشیش زنگ خورد دماغشو کشید بالا
-الو جانم مامان
*.....
-چشم اومدیم
+مامان بود
لبخندی زد و گفت
-اره مامان بود
بلند شدیم و قدم زنان ب سمت خونه رفتیم
میز پر از غذا های خوشمزه بود چند روزی اضطراب تو چشمای مهرداد دیده میشد واما بعد از اینک از پارک اومدیم خونه اضطرابی دیده نمیشد
غذا ب صورت سلف سرویس بود و هرکسی غذاشو میگرفتو ی گوشه میشست میخوردو حرف میزد مهرداد تو جمع مردونه بود و منم پیش مامان مهرداد
غزل بلند شد و پیشم نشست
*عزیزم..... چیشد تصمیمتو گرفتی
+چ تصمیمی
*ک بری دیگ
+ن عزیزم من برو نیستم
*میری....
+نمیرم
*پس بیا این فیلما رو ببین بعد تصمیمتو بگیر
فیلمی ک گزاشت فیلم مهرداد با خودش تو پاساژ بود ک باهم میگفتن و میخندیدن حتی مهرداد هم دو سه بار مهرداد گفت ک عاشقتم
رو ب غزل گفتم
+ببین عزیزم اگر ماجرا رو مهرداد نگفته بود ک عاشق هم بودین صد در صد ناراحت میشدم ولی وقتی میدونم داستان چیه ک دیگ حرفی نمیمونه
مهرداد از دور دید ک غزل پیشمه اومد ب سمتمون اما غزل متوجه نشد
غزل گفت
*پس نظرت راجب این چیه
عکس ی بچه رو نشون داد ی دختر بچه دو سه ساله ک خودش بغلش کرده بود خوب میدونستم این وصله ها ب مهرداد نمیچسبه
*این بچه منو مهرداده بچه ای ک قرار نبود ب دنیا بیاد
ادامه در پارت٢١ #maryam
۳۰.۷k
۲۴ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.