کاراگاهان
#کاراگاهان
پارت١٨
یهو گوشیش زنگ خورد
-اع مامانه
گزاشت رو ایفون
-سللاااااام مادر گرام
*سلام کجایی تو
-مگه نگفتی عروستو بیارم
مهرداد با حرکت لب اروم جوری ک مامانش نشوه گفت
هواورت نداره
منم خندم گرفت
*ما از این شانسا نداریم زود بیا خونه
-ب خدا مامان الان کنارمه
منم با حرکت لب اروم بهش گفتم
+چرا خدا رو قسم میخوری
مهرداد لبخند زد
*باشه منم قبول کردم
-قبول نداری
*معلومع ک ن
-پس باهاش صحبت کن
محکم زدم رو پیشونیم و ی چشم غره ای رفتم
*باش گوشیو بده
از خجالت رفته بودم تو درز روکش صندلی
*الو
با دستی ک میلرزید و مهرداد هم میخندید
+سلام
*ای جااااانم قربونت برم پس جدی جدیه
+خوبید شما؟
*خدارو شکر توخوبی
+قربان شما
*زودتر بیاین عزیزم
+چشم
*خدافظ
*خدافظ
و بوق های ممتد مهرداد گفت
-اع چرا با من خدافظی نکرد
چپ چپ نگاهش کردم
ی نگاه بهم کرد گفت
-خب چی کار کنم باید طبیعی پیش میرفت
دقایقی ب سکوت پیش رفت
مهرداد سکوتو شکست
-اممم.... من میخواستم بهت بگم ک..... مرسی از اینک کمکم میکنی
+خواهش میکنم کاری نکردم ک
جلوی در خونه رسیدیم ی خونه خیییلی بزرگ و لوکس وقتی ک خونه فریدونی رو دیدم فکر نمیکردم از اون قشنگ تر هم باشه تا اینک خونه مهرداد اینا رو دیدم
مهرداد جلو رفت و زنگ خونه رو زد
+از استرس خفه شدم
-ن باباچ استرسی
در باز شد
رفتیم ب سمت اسانسور چ لابی شیکی
رفتیم تو اسانسور انقدراضطراب داشتم ک ی سره پامو میزدم رو کف اسانسور
مهرداد گفت
-سوراخ شد
+چی
-کف اسانسور ... دختر تو چته اروم باش
+نمیتونم
در اسانسور باز شد
ب سمت واحد سمت چپی رفتیم مهرداد زنگ و زد
ی خانم با ی تیپ شیک اومد جلو در
*الهی مامان فدات بشه دورت بگرده
یهو بغلش کرد چ مامان شیکی داره از این حرفم خنده ام گرفت اما نمیتونستم بخندم
+سلام
*سلام عروس گلم
ننو بغل کرد و بوسید
وارد خونه ک شدیم دوبرابر نمای ساختمون جلوه داشت
یکی یکی همه رو معرفی کردن
نفسم گرفته بود حس بدی داشتم ک داشتم اینمه ادم و ی جا ایسگاه کرده بودم
رسید ب خاله و دختر خالش
و معرفی کرد
-ایشون خالم هستن و ایشونم دختر خالم
یهو غزل گفت
~وااا دخترخاله چیه نگفتی لیلی من عشق قدیمی براش تعریف کردی؟
ادامه در پارت١٩ #maryam
پارت١٨
یهو گوشیش زنگ خورد
-اع مامانه
گزاشت رو ایفون
-سللاااااام مادر گرام
*سلام کجایی تو
-مگه نگفتی عروستو بیارم
مهرداد با حرکت لب اروم جوری ک مامانش نشوه گفت
هواورت نداره
منم خندم گرفت
*ما از این شانسا نداریم زود بیا خونه
-ب خدا مامان الان کنارمه
منم با حرکت لب اروم بهش گفتم
+چرا خدا رو قسم میخوری
مهرداد لبخند زد
*باشه منم قبول کردم
-قبول نداری
*معلومع ک ن
-پس باهاش صحبت کن
محکم زدم رو پیشونیم و ی چشم غره ای رفتم
*باش گوشیو بده
از خجالت رفته بودم تو درز روکش صندلی
*الو
با دستی ک میلرزید و مهرداد هم میخندید
+سلام
*ای جااااانم قربونت برم پس جدی جدیه
+خوبید شما؟
*خدارو شکر توخوبی
+قربان شما
*زودتر بیاین عزیزم
+چشم
*خدافظ
*خدافظ
و بوق های ممتد مهرداد گفت
-اع چرا با من خدافظی نکرد
چپ چپ نگاهش کردم
ی نگاه بهم کرد گفت
-خب چی کار کنم باید طبیعی پیش میرفت
دقایقی ب سکوت پیش رفت
مهرداد سکوتو شکست
-اممم.... من میخواستم بهت بگم ک..... مرسی از اینک کمکم میکنی
+خواهش میکنم کاری نکردم ک
جلوی در خونه رسیدیم ی خونه خیییلی بزرگ و لوکس وقتی ک خونه فریدونی رو دیدم فکر نمیکردم از اون قشنگ تر هم باشه تا اینک خونه مهرداد اینا رو دیدم
مهرداد جلو رفت و زنگ خونه رو زد
+از استرس خفه شدم
-ن باباچ استرسی
در باز شد
رفتیم ب سمت اسانسور چ لابی شیکی
رفتیم تو اسانسور انقدراضطراب داشتم ک ی سره پامو میزدم رو کف اسانسور
مهرداد گفت
-سوراخ شد
+چی
-کف اسانسور ... دختر تو چته اروم باش
+نمیتونم
در اسانسور باز شد
ب سمت واحد سمت چپی رفتیم مهرداد زنگ و زد
ی خانم با ی تیپ شیک اومد جلو در
*الهی مامان فدات بشه دورت بگرده
یهو بغلش کرد چ مامان شیکی داره از این حرفم خنده ام گرفت اما نمیتونستم بخندم
+سلام
*سلام عروس گلم
ننو بغل کرد و بوسید
وارد خونه ک شدیم دوبرابر نمای ساختمون جلوه داشت
یکی یکی همه رو معرفی کردن
نفسم گرفته بود حس بدی داشتم ک داشتم اینمه ادم و ی جا ایسگاه کرده بودم
رسید ب خاله و دختر خالش
و معرفی کرد
-ایشون خالم هستن و ایشونم دختر خالم
یهو غزل گفت
~وااا دخترخاله چیه نگفتی لیلی من عشق قدیمی براش تعریف کردی؟
ادامه در پارت١٩ #maryam
۱۴.۶k
۲۳ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.