fake kook
fake kook
part*11
ا.ت:برای چی
کوک: برای همه چی مخصوصا دیشب
و بعد رفتم
از دید ا.ت
تو شُک بودم اون خودش بود یا نه چرا اینقدر مهربون شده بود ولی اون مودش اینجوری یه روز مهربون یه روز جوری که اصلا انگار خودش نیست حتی زیر دلم هم خوب شد برام کلی خوراکی خریده بود اخجون رفتم که بازشون کنم بخورم یادم به دیشب افتاد کابوس دیشب منو ول نمیکنه اخه چطور امشب بخوابم کاشکی بجای اینکه دیشب باهام اینکارو بکرد یه گلوله بزد تو سرم و منو میکشت چون خیلی گرسنم بود خوراکیارو خوردم من از دست او چیزی نمیخورم ولی چرا اینقدر زیاد خریده یعنی اینقدر اون دختره دوست داشته که حاضر بوده بخاطر اینکه ولش کرده خواهر بهترین دوستشو اینجوری کنه واقعا که اگه از اینجا رفتم بیرون اولین کاری که میکنم میرم پیش داداشم همه چیز بهش میگم و پدر و مادرم هم کمکم کنن مطمئنم میتونم نقشه ای که دارم عملی کنم
کمی بعد
خوراکیارو خوردم یکی اومد داخل فک کردم جونگکوکه ولی اون نبود وایی غول بیابونی بود
ا.ت: چی میخوای
غول بیابونی: وقت شلاق زدنه
ا.ت: چی شلاق
غول بیابونی: اره خب بیاید
ا.ت: ولم کنید
منو گرفتن و به یه جا دستمو بستن و میخواستن بهم شلاق بزنن
ا.ت: چرا میخواین اینکارو با من کنید
خیلی ترسیده بودم فک میکردم جونگکوک باهام مهربون شده ولی چرا میخواد این کارو با من کنه چرا
ا.ت: جونگکوک میخواد بزنه
غول بیابونی: نه من میخوام بزنم
ا.ت: جون مادرت نزن تروخدا بزار جونگکوک بزنه
غول بیابونی: اقا رفته بیرون پس من میزنم جون مادرم قسم بخوری ۲۰تا شلاقش میکنم
ا.ت: باشه
داشتم میلرزیدم دستمو بسته بودن شلاق اوردن وایی نه چشمامو بستم اخه چیکارم دارن
غول بیابونی: یک دو سه
اولین شلاق زد کمرم داشت نابود میشد از اولی با تموم وجودم داد میزدم و گریه میکردم😭
#کوک
#فیک
#سناریو
part*11
ا.ت:برای چی
کوک: برای همه چی مخصوصا دیشب
و بعد رفتم
از دید ا.ت
تو شُک بودم اون خودش بود یا نه چرا اینقدر مهربون شده بود ولی اون مودش اینجوری یه روز مهربون یه روز جوری که اصلا انگار خودش نیست حتی زیر دلم هم خوب شد برام کلی خوراکی خریده بود اخجون رفتم که بازشون کنم بخورم یادم به دیشب افتاد کابوس دیشب منو ول نمیکنه اخه چطور امشب بخوابم کاشکی بجای اینکه دیشب باهام اینکارو بکرد یه گلوله بزد تو سرم و منو میکشت چون خیلی گرسنم بود خوراکیارو خوردم من از دست او چیزی نمیخورم ولی چرا اینقدر زیاد خریده یعنی اینقدر اون دختره دوست داشته که حاضر بوده بخاطر اینکه ولش کرده خواهر بهترین دوستشو اینجوری کنه واقعا که اگه از اینجا رفتم بیرون اولین کاری که میکنم میرم پیش داداشم همه چیز بهش میگم و پدر و مادرم هم کمکم کنن مطمئنم میتونم نقشه ای که دارم عملی کنم
کمی بعد
خوراکیارو خوردم یکی اومد داخل فک کردم جونگکوکه ولی اون نبود وایی غول بیابونی بود
ا.ت: چی میخوای
غول بیابونی: وقت شلاق زدنه
ا.ت: چی شلاق
غول بیابونی: اره خب بیاید
ا.ت: ولم کنید
منو گرفتن و به یه جا دستمو بستن و میخواستن بهم شلاق بزنن
ا.ت: چرا میخواین اینکارو با من کنید
خیلی ترسیده بودم فک میکردم جونگکوک باهام مهربون شده ولی چرا میخواد این کارو با من کنه چرا
ا.ت: جونگکوک میخواد بزنه
غول بیابونی: نه من میخوام بزنم
ا.ت: جون مادرت نزن تروخدا بزار جونگکوک بزنه
غول بیابونی: اقا رفته بیرون پس من میزنم جون مادرم قسم بخوری ۲۰تا شلاقش میکنم
ا.ت: باشه
داشتم میلرزیدم دستمو بسته بودن شلاق اوردن وایی نه چشمامو بستم اخه چیکارم دارن
غول بیابونی: یک دو سه
اولین شلاق زد کمرم داشت نابود میشد از اولی با تموم وجودم داد میزدم و گریه میکردم😭
#کوک
#فیک
#سناریو
۸.۷k
۰۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.