اربابسالار

#ارباب‌سالار🌸🔗
#پارت102

این حرفو که زد جمال زد زیر خنده و گفت:

- مثل اینکه داداش با این اوصاف تو باید یه نرخ واسه این خانم تعیین کنی...

  خندیدم و چیزی نگفتم که دختر چپ چپ به جمال نگاه کرد و گفت:

- تو چرا اینقدر گوش تلخی؟؟
با یه کیلو عسلم نمیشه خوردت...

جمال تک خنده ای کرد و گفت:

- نه اتفاقا با یکم عسلم میتونی بخوریش

دختره که منظور جمال و فهمیده بود چشم غره ای واسش رفت و از جاش بلند شد و گوشیشو از کیفش درآورد و رو به من گفت:

- خب شمارتو بگو من برم دیگه نمیتونم اینجارو تحمل کنم!!
زنگ میرنم بهت هماهنگ میکنیم

با خنده نگاهش کردم و گفتم:

+ چیو؟؟

پوفی کشید و گفت:

- قرارو دیگه کی باشه؟! کجا باشه؟!

تک خنده ای کردم و گفتم:

+ خب قراره چیو؟؟

دختر عصبی گفت:

-مسخرم کردی؟!
پس واسه چی پول دادی؟؟

اومدم جوابشو بدم که سفارشمونو آوردن و منتظر موندم تا باریستا بره و بعد حرف بزنم...
دیدگاه ها (۰)

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت103 بعد از اینکه نسکافه هامون روی میز گذا...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت104دختره دستشو روی میز گذاشت و کمی به سمت...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت101چشماشو خمار کرد و پولا رو از رو میز بر...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت100تو همین فکرا بودم که سارا روی صندلی نش...

خب خب بریم واسه پارت نهم

ویو کاترین به در تقه ای زدم و رفتم تو که با اقای جیون رو به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط