اربابسالار

#ارباب‌سالار🌸🔗
#پارت103

بعد از اینکه نسکافه هامون روی میز گذاشت رو به ما گفت:

-دیگه چیزی میل ندارید؟؟

قبل اینکه من چیزی بگم جمال گفت:

- نه ممنون

بعد از رفتن باریستا رو به دختره گفتم:

+ من پول ندادم که باهات باشم

دختره نگاهی بهم انداخت و گفت:

- یعنی چی؟؟

از جام بلند شدم و با انگشتم صورتشو لمس کردم و گفتم:

+ حالا من بهت پول دادم که یه شب بیکار باشی...

قشنگ صورتشو برانداز کردم و گفتم:

+ خیلی حیفی بیشتر قدر خودتو بدون

با حرفی که زدم آتیشی شد و پولا رو از کیفش درآورد و محکم روی میز کوبوند و گفت:

-یعنی چی ؟؟
فکر کردی من گدام؟؟

جمال یه قلپ از نسکافشو خورد و رو به دختره گفت:

- حالا یکی هم که بهت پول داده چیزی نمیخواد ازت ناراحت شدی؟؟
حتما باید کاری باهات بکنن؟؟

دندون قروچه ای کرد و به جمال نگاهی انداخت و گفت:

-تو یکی خفه شو...

جمال با خنده ابرویی بالا انداخت و گفت:

-باشه بیب
دیدگاه ها (۰)

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت104دختره دستشو روی میز گذاشت و کمی به سمت...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت105اصلاً حوصله سما رو نداشتم می‌دونستم اگ...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت102این حرفو که زد جمال زد زیر خنده و گفت:...

#ارباب‌سالار🌸🔗#پارت101چشماشو خمار کرد و پولا رو از رو میز بر...

black flower(p,268)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط