همیشه فکر می کردم آدم های بی احساسی هستند ... همان هایی ر
همیشه فکر می کردم آدم های بی احساسی هستند ... همان هایی را می گویم که نه از چیزی خوشحال می شوند و نه ناراحت ، نه دل می دهند و نه دل می برند از کسی... از همه چیز و همه کس راحت عبور می کنند ، منتظر هیچ اتفاقی نیستند و هیچ چیز آن ها را سر ذوق نمی آورد...
اما زندگی به من ثابت کرد همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست...
آدم هایی که اکنون نسبت به همه چیز خنثی و بی احساس هستند، روزی عمیق ترین و پاک ترین احساسات را داشته اند...عاشقی کرده اند و شوق زندگی داشته اند ؛ از ته دل خندیده اند و هر وقت دلشان گرفته اشک ریخته اند...
اما یک روز احساساتشان را از دست داده اند...
حالا دیگر هیچ حسی ندارند به جز دلمردگی...
حسی که انتخاب آن ها نبوده... تمام تلاششان را می کنند تا دوباره احساساتشان برگردد، دوباره عاشقی کنند ، دوباره بخندند و اشک بریزند ... ولی نمی شود که نمی شود...
دلمردگی حس عجیبی ست... زندگی می کنید ،نفس می کشید؛ اما هیچ شوق و انگیزه ای برای فردا ندارید...
یک بی تفاوتی کشدار...
یک بی تفاوتی ادامه دار...
اما زندگی به من ثابت کرد همه چیز آنطور که به نظر می رسد نیست...
آدم هایی که اکنون نسبت به همه چیز خنثی و بی احساس هستند، روزی عمیق ترین و پاک ترین احساسات را داشته اند...عاشقی کرده اند و شوق زندگی داشته اند ؛ از ته دل خندیده اند و هر وقت دلشان گرفته اشک ریخته اند...
اما یک روز احساساتشان را از دست داده اند...
حالا دیگر هیچ حسی ندارند به جز دلمردگی...
حسی که انتخاب آن ها نبوده... تمام تلاششان را می کنند تا دوباره احساساتشان برگردد، دوباره عاشقی کنند ، دوباره بخندند و اشک بریزند ... ولی نمی شود که نمی شود...
دلمردگی حس عجیبی ست... زندگی می کنید ،نفس می کشید؛ اما هیچ شوق و انگیزه ای برای فردا ندارید...
یک بی تفاوتی کشدار...
یک بی تفاوتی ادامه دار...
۴.۴k
۲۵ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.