من دوریاکی اونم
من دوریاکی اونم
پارت پنج
ا.ت لباساش رو پوشید و اومد بیرون که با یه مایکیای که مثل خرسای کیوت و خوابالو خوابیده بود مواجه شد و بلند خندید .
مایکی بیدار شد و تا ا.ت رو دید سرخ شد و اومد سمت ا.ت . دستای ا.ت رو گرفت و گفت ...
مایکی : ببخشید دوریاکی کوچولوم نمیخاستم یهو بیام تو اتاق ... گوشیم جا مونده بود اونجا ... فک کردم تو حمومی ... قصدم این نبود که ...
ا.ت پرید و مایکی و بغل کرد .
ا.ت : اشکال نداره پیشی کوچولوم من می دونم از قصد نبود .
مایکی هم ا.ت رو متقابلا بغل کرد .
ا.ت و مایکی نشستن و باهم فیلم دیدن . بعدش ا.ت به مایکی گفت که شب باید خونه اون بمونه و مایکی هم قبول کرد .
ا.ت به مایکی یه شلوارک راحتی داد و چون تیشرت اندازه مایکی نداشت مایکی گفت همینجوری میخوابه . ا.ت لباس خوابشو پوشید . بعد مایکی پرید ا.ت رو بغل کرد و انداختش رو تخت . ا.ت هم انگشتشو رو سیکسپک های مایکی فشار داد و خنده ریزی کرد .
مایکی : چیشده ؟
ا.ت : هیچی .
مایکی : پس چرا میخندی ؟
ا.ت : اخه من عاشق عضله و اینجور چیزام .
مایکی با یه دستش واسه ا.ت فیگور میگیره .
بعد ا.ت چشماش رو بست . کمی که گذشت مایکی فکر کرد
ا.ت خوابیده و سرشو سمت گردن ا.ت برد و چند تا کیسمارک رو گردن ا.ت گذاشت . ا.ت یهو مایکی رو سفت بغل کرد و سر مایکی رو به سینه اش فشار داد .
مایکی : ببخشید ا.ت دیگه نتونستم جلو ی خودم رو بگیرم .
ا.ت : مهم نیست مال تو اصلا درد نداشت .
بعد ا.ت سر مایکی رو به طرف صورتش گرفت و پیشونی مایکی رو بوسید و گفت ...
ا.ت : شب بخیر خرس کیوت و خوابالو من .
بعدش تا صبح باهم خوابیدن .
پارت پنج
ا.ت لباساش رو پوشید و اومد بیرون که با یه مایکیای که مثل خرسای کیوت و خوابالو خوابیده بود مواجه شد و بلند خندید .
مایکی بیدار شد و تا ا.ت رو دید سرخ شد و اومد سمت ا.ت . دستای ا.ت رو گرفت و گفت ...
مایکی : ببخشید دوریاکی کوچولوم نمیخاستم یهو بیام تو اتاق ... گوشیم جا مونده بود اونجا ... فک کردم تو حمومی ... قصدم این نبود که ...
ا.ت پرید و مایکی و بغل کرد .
ا.ت : اشکال نداره پیشی کوچولوم من می دونم از قصد نبود .
مایکی هم ا.ت رو متقابلا بغل کرد .
ا.ت و مایکی نشستن و باهم فیلم دیدن . بعدش ا.ت به مایکی گفت که شب باید خونه اون بمونه و مایکی هم قبول کرد .
ا.ت به مایکی یه شلوارک راحتی داد و چون تیشرت اندازه مایکی نداشت مایکی گفت همینجوری میخوابه . ا.ت لباس خوابشو پوشید . بعد مایکی پرید ا.ت رو بغل کرد و انداختش رو تخت . ا.ت هم انگشتشو رو سیکسپک های مایکی فشار داد و خنده ریزی کرد .
مایکی : چیشده ؟
ا.ت : هیچی .
مایکی : پس چرا میخندی ؟
ا.ت : اخه من عاشق عضله و اینجور چیزام .
مایکی با یه دستش واسه ا.ت فیگور میگیره .
بعد ا.ت چشماش رو بست . کمی که گذشت مایکی فکر کرد
ا.ت خوابیده و سرشو سمت گردن ا.ت برد و چند تا کیسمارک رو گردن ا.ت گذاشت . ا.ت یهو مایکی رو سفت بغل کرد و سر مایکی رو به سینه اش فشار داد .
مایکی : ببخشید ا.ت دیگه نتونستم جلو ی خودم رو بگیرم .
ا.ت : مهم نیست مال تو اصلا درد نداشت .
بعد ا.ت سر مایکی رو به طرف صورتش گرفت و پیشونی مایکی رو بوسید و گفت ...
ا.ت : شب بخیر خرس کیوت و خوابالو من .
بعدش تا صبح باهم خوابیدن .
۲.۴k
۱۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.