رمان ماهک پارت 37
#رمان_ماهک #پارت_37
نظرش برام مهم نبود یه راس رفتم توی اشپز خونه نرگس خانم همه جارو تمیز کرده بود ناهار و شام رو درست کرده بود ورفته بود
ناهارو کشیدم برا خودم و شروع کردم به خوردن اما بعد از چند قاشقی شدیدا زد زیر دلم و با دو پریدم توی سرویس بهداشتی و همه رو بالا اوردم حتی همه چیزایی که از صبح خورده بودم رو...
چشام سیاهی میرفت دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون که به اتاقم برم ک دوباره زد زیر دلم و اینبار جز مایع زردی چیزی بالا نمیاوردم یکم همونجا موندم و بار سوم به رنگ قرمز مایل شده بود
نمیدونم خون بود یا نه همه ی بدنم میلرزید رنگم پریده بود عضلات معدم درد میکرد سرم گیج میرفت دهنمو شستم و دستمو گرفتم به دیوار و اروم اروم رفتم بیرون
ارش خیلی خونسرد نشسته بود و نگام میکرد حتی به خودش زحمت نداد بیاد ببینه چم شده اروم اروم از پله ها بالا رفتم سرم مدام گیج میرفت با زحمت خودمو به اتاقم رسوندم خیلی میلرزیدم دوتا بافت پوشیدم و رفتم زیر پتو
مدام کابوس میدیدم تو خواب جیغ میزدم و گریه میکردم مامانو صدا میزدم غرق خون تو بغلم بود بابا با صورت خونی کنارم افتاده بود
مدام جیغ میزدم و از عمو و زن عمو کمک میخاستم با ضربه ای که به صورتم خورد از خواب پریدم صورتم و گردنم عرق کرده بود چشام خیس خیس بود
ارش وحشت زده بم نگاه میکرد با جیغ و گریه از اتاقم کردمش بیرون و در اتاقو قفل کردم نشستم روی تخت و جمع شدم تو خودم و مدام گریه میکردم
حالم ازین زندگی بهم میخورد ازین همه اتفاقای بد دیگه کم اورده بودم دیگه برام مهم نبود چی میخاد فکر کنه درموردم بلند بلند گریه میکردم از ته دلم زار میزدم
بعد از چند دقیقه ای اروم تر شدم و همونجوری خوابم برد
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
نظرش برام مهم نبود یه راس رفتم توی اشپز خونه نرگس خانم همه جارو تمیز کرده بود ناهار و شام رو درست کرده بود ورفته بود
ناهارو کشیدم برا خودم و شروع کردم به خوردن اما بعد از چند قاشقی شدیدا زد زیر دلم و با دو پریدم توی سرویس بهداشتی و همه رو بالا اوردم حتی همه چیزایی که از صبح خورده بودم رو...
چشام سیاهی میرفت دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون که به اتاقم برم ک دوباره زد زیر دلم و اینبار جز مایع زردی چیزی بالا نمیاوردم یکم همونجا موندم و بار سوم به رنگ قرمز مایل شده بود
نمیدونم خون بود یا نه همه ی بدنم میلرزید رنگم پریده بود عضلات معدم درد میکرد سرم گیج میرفت دهنمو شستم و دستمو گرفتم به دیوار و اروم اروم رفتم بیرون
ارش خیلی خونسرد نشسته بود و نگام میکرد حتی به خودش زحمت نداد بیاد ببینه چم شده اروم اروم از پله ها بالا رفتم سرم مدام گیج میرفت با زحمت خودمو به اتاقم رسوندم خیلی میلرزیدم دوتا بافت پوشیدم و رفتم زیر پتو
مدام کابوس میدیدم تو خواب جیغ میزدم و گریه میکردم مامانو صدا میزدم غرق خون تو بغلم بود بابا با صورت خونی کنارم افتاده بود
مدام جیغ میزدم و از عمو و زن عمو کمک میخاستم با ضربه ای که به صورتم خورد از خواب پریدم صورتم و گردنم عرق کرده بود چشام خیس خیس بود
ارش وحشت زده بم نگاه میکرد با جیغ و گریه از اتاقم کردمش بیرون و در اتاقو قفل کردم نشستم روی تخت و جمع شدم تو خودم و مدام گریه میکردم
حالم ازین زندگی بهم میخورد ازین همه اتفاقای بد دیگه کم اورده بودم دیگه برام مهم نبود چی میخاد فکر کنه درموردم بلند بلند گریه میکردم از ته دلم زار میزدم
بعد از چند دقیقه ای اروم تر شدم و همونجوری خوابم برد
〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰 〰
@roman124
۵.۱k
۱۸ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.