تبهکارقهرمان
#تبهکار_قهرمان...
پارت 18
.
.
.
.
پرسیدم که چرا تو آن ساندویچ را انتخاب نکردی؟
او گفت خواستم یکم تنوع بدم تو وعده ی صبحانم اینو انتخاب کردم امیدوارم خوشمزه باشه..
منم با لبخندی حال بهم زن سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم.
نمیخواستم که فردا درگیر شم با جهارنا پس گفتم من ترجیح میدم صبحانه ساندویچ شکلات بخورم تا چشم انسان!
او خندید و گفت : واقعا فکر کردی این شکلاته!
نگاهی به ساندویچ نخورده ام کردم و با حالت پرسش گفتم مگه این شکلات نباشه پس چیه
در ذهنم خاک یا گل بود برای هیولا های که مانند گیاه هستند شاید مورد پسندشان باشد.
که جهارنا گفت : این مدفوع پریان هست که بعضی از بچه ها از این طعم خوششان میاد و چون مال پریان هست بوی خوبی میدهد.
من سریع ظرف غذایم که آن هم از فولاد تشکیل شده بود را از خودم دور کردم، که استفراغ نکنم.
خوب شد نخوردم ازش.
جهارنا خندید و ادامه داد: نگران نباش فردا کروسان شکلات سرو میکنن خیلی خوشمزس..
به خودم امدم و گفتم این نوشیدنی که الان خوردم شیر کاکائو بود دیگه درسته؟
جهارنا پاسخ داد : آره شیر کاکائو بود نترس.
میتونی هر وقت از غذا یا نوشیدنی خوشت آمد از سرآشپز های آنجا مواد تشکیل دهنده این غذا یا نوشیدنی رو کامل بپرسی و با خیال راحت برداری.
در همین حین بودیم که ناگهان باکوگو و فلیکس رو دیدیم که به ما نزدیک می شدند.
آنها با خنده در کنارمان نشستن درون ظرف فلیکس پنج تا لیوان با نوشیدنی های مختلف بود و درون ظرف فولادی باکوگو هم یک پیتزای کامل مرغ بود.
دلم واقعا میخواست غذای دیگری بردارم اما با دیدن آن ساندویچ اشتهایم کور شده بود.
باکوگو با لذت در حال خوردن بود که از من پرسید : تو واقعا میخوای اون ساندویچ رو بخوری!؟
من به خود آمدم سرخ و معذب شدم و بلافاصله جوابش را دادم : نه، معلومه که نه.
من فکر میکردم آن شکلات است نمیدانستم....
که فلیکس بحث را عوض کرد.
او گفت: خب بچه ها برای کلاس ادامه هستین؟
جهارنا با کلی ذوق و شوق گفت : معلومه امیدوارم این دفعه قبول بشم.
آرزومه به قسمت کشتار انسان ها برم.
همینطور که جهارنا با کلی ذوق و شوق تعریف میکرد که چقدر خودش را آماده و تمرین کرده.
فلیکس از من پرسید تو چی اریکا فکر میکنی میتونی از پسش بر بیای؟...
مایل به ادامه؟
https://wisgoon.com/deku22
پارت 18
.
.
.
.
پرسیدم که چرا تو آن ساندویچ را انتخاب نکردی؟
او گفت خواستم یکم تنوع بدم تو وعده ی صبحانم اینو انتخاب کردم امیدوارم خوشمزه باشه..
منم با لبخندی حال بهم زن سرم را به نشانه ی تایید تکان دادم.
نمیخواستم که فردا درگیر شم با جهارنا پس گفتم من ترجیح میدم صبحانه ساندویچ شکلات بخورم تا چشم انسان!
او خندید و گفت : واقعا فکر کردی این شکلاته!
نگاهی به ساندویچ نخورده ام کردم و با حالت پرسش گفتم مگه این شکلات نباشه پس چیه
در ذهنم خاک یا گل بود برای هیولا های که مانند گیاه هستند شاید مورد پسندشان باشد.
که جهارنا گفت : این مدفوع پریان هست که بعضی از بچه ها از این طعم خوششان میاد و چون مال پریان هست بوی خوبی میدهد.
من سریع ظرف غذایم که آن هم از فولاد تشکیل شده بود را از خودم دور کردم، که استفراغ نکنم.
خوب شد نخوردم ازش.
جهارنا خندید و ادامه داد: نگران نباش فردا کروسان شکلات سرو میکنن خیلی خوشمزس..
به خودم امدم و گفتم این نوشیدنی که الان خوردم شیر کاکائو بود دیگه درسته؟
جهارنا پاسخ داد : آره شیر کاکائو بود نترس.
میتونی هر وقت از غذا یا نوشیدنی خوشت آمد از سرآشپز های آنجا مواد تشکیل دهنده این غذا یا نوشیدنی رو کامل بپرسی و با خیال راحت برداری.
در همین حین بودیم که ناگهان باکوگو و فلیکس رو دیدیم که به ما نزدیک می شدند.
آنها با خنده در کنارمان نشستن درون ظرف فلیکس پنج تا لیوان با نوشیدنی های مختلف بود و درون ظرف فولادی باکوگو هم یک پیتزای کامل مرغ بود.
دلم واقعا میخواست غذای دیگری بردارم اما با دیدن آن ساندویچ اشتهایم کور شده بود.
باکوگو با لذت در حال خوردن بود که از من پرسید : تو واقعا میخوای اون ساندویچ رو بخوری!؟
من به خود آمدم سرخ و معذب شدم و بلافاصله جوابش را دادم : نه، معلومه که نه.
من فکر میکردم آن شکلات است نمیدانستم....
که فلیکس بحث را عوض کرد.
او گفت: خب بچه ها برای کلاس ادامه هستین؟
جهارنا با کلی ذوق و شوق گفت : معلومه امیدوارم این دفعه قبول بشم.
آرزومه به قسمت کشتار انسان ها برم.
همینطور که جهارنا با کلی ذوق و شوق تعریف میکرد که چقدر خودش را آماده و تمرین کرده.
فلیکس از من پرسید تو چی اریکا فکر میکنی میتونی از پسش بر بیای؟...
مایل به ادامه؟
https://wisgoon.com/deku22
- ۱۵.۶k
- ۱۵ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط