(بهم اعتماد کن)p35
(بهماعتمادکن)p35
ویو ات : نزدیکم میشد قدم به قدم ...هعی میرفتم عقب تا اینکه به میزم برخورد کردم
کمرم رو گرفت و روی میز نشوندم خودشم کنارم نشست و تو چشام نگاه میکرد
کوک : عایششش
ات : جونگ کوک خوبی؟
کوک : ات من باید یچیزی بهت بگم اما نمیدونم اصن بگمش یا نه
ات : *دستشو میزاری رو شونه ی کوک
من بهت گوش میدم باشه؟
کوک : اوهوم پس میگم.....ات من یه حس هایی نسبت بهت دارم دقیقن نمیدونم از کی شروع شد ولی....ولی...ات من دوست دارم............اینکه میبینم هر روز مزاحمت میشن یا دکترای اینجا شماره ازت میخان .یا حتا تعقیبت میکنن واقعن حالم رو بد میکنه...................
..........و.....ات متاسفم که تنها پشتیبانت عاشقت شده
واقعن معذرت میخام......
ات : اما کوک....من.........من دست خوردم.....خودت که میدونی
کوک : برام مهم نیست اون یه اتفاق تلخ بود که گذشت
ات : ......ممممن
کوک : لازم نیست الان بهم جواب بدی باشه؟
ولی لدفن قول بده اگه جوابت منفی هم بود همیشه دوستم باشی باشه....نمیخام فقط برای احساسات من دوستی چندین سالمون خراب بشه.....
*میره کنار در و قفلش رو باز میکنه
کوک : دیگه میرم.....لدفن زیاد منتظرم نزار .....هوم؟
ویو ات : الان چی شد؟
کوک بهم اعتراف کرد؟.....اما .....منم دوسش دارم؟میتونم براش همدم و یار باشم؟
اگه اذیت بشه چی؟......
بعد شیفت هاشون/
ویو کوک : ات همش ازم فرار میکنه......میدونستم فکر خوبی نبود نباید بهش میگفتم اگه توی دالم میموند عشقم رو بهش از دست میدادم اینجوری حداقل رابطمون بد نمیشد
کوک : اتتتت....باید بریم بیا دیگه
ات : عاااااا .....اومدم
ویو ات : رفتیم خونه جونگ کوک تمام وسایلام رو جمع کردم چون قرار بود تا امشب شیشه خونم دست بشه
ات : جونگ کوک من دیگه باید برم
کوک : منم میام
ات : باشه
ویو کوک /
رسیدیم خونه تا بالا چمدون هارو براش کشیدم تا اینکه نگام به شیشه هایی خورد که هنوز شکسته بودن
ات : چرا اینو درست نکردنن؟
کوک : *زنگ میزنه تعمیر کار
کوک : سلام
اقای جئون هستم میشه بپرسم چرا شیشه های اتاق خانم کیم هنوز درست نشدن
.......
بعد چند دقه/
کوک : *تماس تموم شد
گفتن یه مشکلی پیش اومده
ات : انگار دوباره باید مزاحمت بشم
کوک : *میخنده
اینجوری نگوووو
ویو ات : دوباره برگشتیم و وسایلام رو چیدم و صاف رفتم تو تخت و خابم برد
ویو ات : نزدیکم میشد قدم به قدم ...هعی میرفتم عقب تا اینکه به میزم برخورد کردم
کمرم رو گرفت و روی میز نشوندم خودشم کنارم نشست و تو چشام نگاه میکرد
کوک : عایششش
ات : جونگ کوک خوبی؟
کوک : ات من باید یچیزی بهت بگم اما نمیدونم اصن بگمش یا نه
ات : *دستشو میزاری رو شونه ی کوک
من بهت گوش میدم باشه؟
کوک : اوهوم پس میگم.....ات من یه حس هایی نسبت بهت دارم دقیقن نمیدونم از کی شروع شد ولی....ولی...ات من دوست دارم............اینکه میبینم هر روز مزاحمت میشن یا دکترای اینجا شماره ازت میخان .یا حتا تعقیبت میکنن واقعن حالم رو بد میکنه...................
..........و.....ات متاسفم که تنها پشتیبانت عاشقت شده
واقعن معذرت میخام......
ات : اما کوک....من.........من دست خوردم.....خودت که میدونی
کوک : برام مهم نیست اون یه اتفاق تلخ بود که گذشت
ات : ......ممممن
کوک : لازم نیست الان بهم جواب بدی باشه؟
ولی لدفن قول بده اگه جوابت منفی هم بود همیشه دوستم باشی باشه....نمیخام فقط برای احساسات من دوستی چندین سالمون خراب بشه.....
*میره کنار در و قفلش رو باز میکنه
کوک : دیگه میرم.....لدفن زیاد منتظرم نزار .....هوم؟
ویو ات : الان چی شد؟
کوک بهم اعتراف کرد؟.....اما .....منم دوسش دارم؟میتونم براش همدم و یار باشم؟
اگه اذیت بشه چی؟......
بعد شیفت هاشون/
ویو کوک : ات همش ازم فرار میکنه......میدونستم فکر خوبی نبود نباید بهش میگفتم اگه توی دالم میموند عشقم رو بهش از دست میدادم اینجوری حداقل رابطمون بد نمیشد
کوک : اتتتت....باید بریم بیا دیگه
ات : عاااااا .....اومدم
ویو ات : رفتیم خونه جونگ کوک تمام وسایلام رو جمع کردم چون قرار بود تا امشب شیشه خونم دست بشه
ات : جونگ کوک من دیگه باید برم
کوک : منم میام
ات : باشه
ویو کوک /
رسیدیم خونه تا بالا چمدون هارو براش کشیدم تا اینکه نگام به شیشه هایی خورد که هنوز شکسته بودن
ات : چرا اینو درست نکردنن؟
کوک : *زنگ میزنه تعمیر کار
کوک : سلام
اقای جئون هستم میشه بپرسم چرا شیشه های اتاق خانم کیم هنوز درست نشدن
.......
بعد چند دقه/
کوک : *تماس تموم شد
گفتن یه مشکلی پیش اومده
ات : انگار دوباره باید مزاحمت بشم
کوک : *میخنده
اینجوری نگوووو
ویو ات : دوباره برگشتیم و وسایلام رو چیدم و صاف رفتم تو تخت و خابم برد
۴۳.۸k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.