فیک ته
فیک ته
بچه ها ببخشید چند روز نبودم چون گوشیم خراب شده بود بخاطر همین بود
خب بریم سراغ فیک
ات: دیوونه
ته: جواب ابلحان خاموشیست
ات: کی به کی میگه
ته: گگگگ( اداشو در میاره)
ات: ولم کن بابا کی حوصله داره با تو سر کله بزنه
ته: رفت
ات: رفت
ات ویو
داشتم با اون منگل حرف می زدم( منگل عمته منگل)
که یه نگا به ساعت کردم دیدم دیرم شده
رفتم تو ماشین رسیدم
هوانگ: سلام دخترم کمی دیر کردی
ات: ا دلیل تا خیرم این بود چون داشتم با یه دیوونه سر کله می زدم
هوانگ: حالا ولش کن
داشتیم سندارو می دیدیم که صدا تیر اندازی اومد
ویو ته
داشتم با ات صحبت می کردم که رفت سوار ماشین شد تصمیم گرفتم تعقیبش کنمبعد ربع ساعت دیدم صدای تیر اندازی شنیدم رفتم زود یه اصلحه برداشتم منم زدمش که دیدم تیر خورد به قلبم خورد
ویو ادمین
ات وقتی دید معشوقه ی قبلیش که هنوز عاشقش بود تیر خورد اون هم حس کرد که انگار۱۰۰ تا تیر بدتر بهش خورده ات سریع دوید سمت ته ات فرارا کرد البته با هوانگ
ویو ات
داشتم تیر اندازی می کردم که دیدم ته اومده بود و یه تیر خورده بود زود با هوانگ بردمش بیمارستا الان ۵ ساعت بود که توی عمل بود خیلی نگران بود که یهو سیاهی مطلق( بچه ها اینجا ات بیهوش میشه و بهش سرم ارام بخش دادن)
ویو ادمین
ات بعد نیم ساعت بیدار شد و دوباره نشست روی صندلی انتظار برای عمل
نشسته بود که بعد ۵ مین دکتر اومد (دکتر رو با د نشون میدم)
د:( ناراحت)
ات: دکتر چیشده خوبه
د:: متا سفانه بیمارو از دست دادیم
ات: چی ( با جیغ فرا بنفش)
ات: عوضی تو چطور دکتری که نمی تونی یه بیمارو نجات بدی( یقه ی دکتر ور گرفته)
د: خانم محترم اروم باشید
ات: نمی خوام نمی خوام می خوای چیکار کنی که ات یهو غش کردی
د: ا خانم چی شد
د:پرستار بیا خانوگو ببر بهش یه ارام بخش بده
پرستار: چشم
ویو ادمین
ات رو بردن ولی خب کی می دونه زندگی یه دروغ زیبا هست که پر از خوبی بدی بد بختی خوش بختی غم خوش حالی پر از احساسات کی میدونه شاسد ته زنده باشه و ات مرده باشه
دستم درد گرفت
شرطا
۲۰ لایک
۵کام
بچه ها ببخشید چند روز نبودم چون گوشیم خراب شده بود بخاطر همین بود
خب بریم سراغ فیک
ات: دیوونه
ته: جواب ابلحان خاموشیست
ات: کی به کی میگه
ته: گگگگ( اداشو در میاره)
ات: ولم کن بابا کی حوصله داره با تو سر کله بزنه
ته: رفت
ات: رفت
ات ویو
داشتم با اون منگل حرف می زدم( منگل عمته منگل)
که یه نگا به ساعت کردم دیدم دیرم شده
رفتم تو ماشین رسیدم
هوانگ: سلام دخترم کمی دیر کردی
ات: ا دلیل تا خیرم این بود چون داشتم با یه دیوونه سر کله می زدم
هوانگ: حالا ولش کن
داشتیم سندارو می دیدیم که صدا تیر اندازی اومد
ویو ته
داشتم با ات صحبت می کردم که رفت سوار ماشین شد تصمیم گرفتم تعقیبش کنمبعد ربع ساعت دیدم صدای تیر اندازی شنیدم رفتم زود یه اصلحه برداشتم منم زدمش که دیدم تیر خورد به قلبم خورد
ویو ادمین
ات وقتی دید معشوقه ی قبلیش که هنوز عاشقش بود تیر خورد اون هم حس کرد که انگار۱۰۰ تا تیر بدتر بهش خورده ات سریع دوید سمت ته ات فرارا کرد البته با هوانگ
ویو ات
داشتم تیر اندازی می کردم که دیدم ته اومده بود و یه تیر خورده بود زود با هوانگ بردمش بیمارستا الان ۵ ساعت بود که توی عمل بود خیلی نگران بود که یهو سیاهی مطلق( بچه ها اینجا ات بیهوش میشه و بهش سرم ارام بخش دادن)
ویو ادمین
ات بعد نیم ساعت بیدار شد و دوباره نشست روی صندلی انتظار برای عمل
نشسته بود که بعد ۵ مین دکتر اومد (دکتر رو با د نشون میدم)
د:( ناراحت)
ات: دکتر چیشده خوبه
د:: متا سفانه بیمارو از دست دادیم
ات: چی ( با جیغ فرا بنفش)
ات: عوضی تو چطور دکتری که نمی تونی یه بیمارو نجات بدی( یقه ی دکتر ور گرفته)
د: خانم محترم اروم باشید
ات: نمی خوام نمی خوام می خوای چیکار کنی که ات یهو غش کردی
د: ا خانم چی شد
د:پرستار بیا خانوگو ببر بهش یه ارام بخش بده
پرستار: چشم
ویو ادمین
ات رو بردن ولی خب کی می دونه زندگی یه دروغ زیبا هست که پر از خوبی بدی بد بختی خوش بختی غم خوش حالی پر از احساسات کی میدونه شاسد ته زنده باشه و ات مرده باشه
دستم درد گرفت
شرطا
۲۰ لایک
۵کام
۸.۶k
۱۶ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.