محو لبای پفکیش شدم خیلی به صورتش آمده بود واقعا قابلیت ای
محو لبای پفکیش شدم خیلی به صورتش آمده بود واقعا قابلیت اینکه این همه درد و میکشه برام سخت بود واقعا اون دختر قویی هست من مطمئنم قوی تر ادامه میدم اصلا اصلا خودم میشم امیدش من فقط یه زمان میخوام تا بهش اعتراف کنم اون زمانم که دارم پس همین کارو میکنم از اونجایی که فردا تعطیلم هست که بهتر راحترم اعتراف میکنم فقط امیدوارم سرما نخوره
ویو فردا صبح آت:,
بلند شدم دیدم اینجا خونم نی نکنه به بدنم دست زدم لخت نبودم خداراشکر دیدم یه دست لباس بغل تخت هست بلند شدم اونو پوشیدم و آروم آروم از پله ها پایین رفتم دیدم جیهوپه یه نفس عمیق کشیدم اما هنوز از دستش ناراحت بودم اما خوب لیا اینجوری کرد چرا از جیهوپ ناراحتم نمیدونم در هر صورت ناراحتم خوب دیگه خیلی آروم صداش زدم
ات:جیهوپ
جیهوپ:عه بیدار شدی ات برو بشین تا صبحونه رو بیارم
ات:چرا منو آوردی اینجا...؟
جیهوپ:تو خیابون بیهوش شدی کاری بدی کردم اوردمت...؟
ات:اممممم نه ممنونم
جیهوپ:خواهش میکنم
گرم چیندن بود که یهو گفت
جیهوپ: نظرت چیه امروز بریم شهربازی...؟
ات:اممم باشه .
جیهوپ:راستی خداراشکر سرما نخوردی
(همون لحظه آت عطسه کرد😂)
جیهوپ:نه خیر سرما هم خوردی
ویو فردا صبح آت:,
بلند شدم دیدم اینجا خونم نی نکنه به بدنم دست زدم لخت نبودم خداراشکر دیدم یه دست لباس بغل تخت هست بلند شدم اونو پوشیدم و آروم آروم از پله ها پایین رفتم دیدم جیهوپه یه نفس عمیق کشیدم اما هنوز از دستش ناراحت بودم اما خوب لیا اینجوری کرد چرا از جیهوپ ناراحتم نمیدونم در هر صورت ناراحتم خوب دیگه خیلی آروم صداش زدم
ات:جیهوپ
جیهوپ:عه بیدار شدی ات برو بشین تا صبحونه رو بیارم
ات:چرا منو آوردی اینجا...؟
جیهوپ:تو خیابون بیهوش شدی کاری بدی کردم اوردمت...؟
ات:اممممم نه ممنونم
جیهوپ:خواهش میکنم
گرم چیندن بود که یهو گفت
جیهوپ: نظرت چیه امروز بریم شهربازی...؟
ات:اممم باشه .
جیهوپ:راستی خداراشکر سرما نخوردی
(همون لحظه آت عطسه کرد😂)
جیهوپ:نه خیر سرما هم خوردی
۶.۲k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.