رفتیم تو کلاس
رفتیم تو کلاس
همه چی نرمال بود
معلم آمد درسشو رفت زنگ آخر بود
رفتم سمت جیهوپ
ات:میگما امروز قراره بریم بیرون هنوز لوکیشن ندادی
ات:تازه اگه موردی نداشته باشه من میخوام دوستمو با خودم بیارم
جیهوپ:لوکیشن رو برات الان میفرستم
جیهوپ:هرجور راحتی اما قرار بود قرارمون دونفره باشه ات
ات: دوست صمیمیمه
جیهوپ:هرجور دوست داری ات
(اینجا میپریم میریم به موقعی که ساعت چهاره که لیا آمده تا ات و آماده کنه)
تق تق
ات:کیه...؟
لیا:منم لیا
ات:یه دقیقه لیا الان میام
در باز کردم اون خیلی خودشو خوشگل کرده بود حتما پسرا دنبالش راه میوفتن
ات: بفرمایید
لیا:میسی
ات:منم باید خوشمل کنیااااا
لیا:برا همین آمدم دیگه
به خودمون آمدیم ساعت۴و۴۵دقیقه بود قطعا دیر مون میشد تاکسی گرفتیم تا اونجا وقتی رسیدیم ساعت۵و۱۵دقیقه بود رفتیم تو که دیدیم جیهوپ سرشو بین دستاش قرار داده لیا صداش کرد
لیا: سلام
ات: سلام جیهوپ
جیهوپ: سلام
ات:جیهوپ این دوستم لیاست
جیهوپ: بله رو به جمالشون داشتیم .
ات:چی...؟
جیهوپ:میشناسمش خانومو(تنه دار)
ات: چرا اینجوری میکنی ...؟
جیهوپ:لیا خانوم بهت نگفته...؟
ات:چیو ...؟
ات برگشت به سمت لیا و گفت
ات:چیو بهم نگفتی ...؟
ات:مگه قرار نبود همه چیو بهم بگیم...؟
لیا:ات من بهت گفتم رو یکی کراش دارم تو نپرسیدی کیه اون جیهوپه من بهش اعتراف کردم اما ردم کرد این موضوع برای سه ماه پیشه
ات:برا همین گفتی باهات میام..؟
ات:چون میخواستی ببینیش...؟
لیا:اره همین طوره
ات:واقعا از همتون نا امید شدم(با بغض)
ات:مثلا دوستمی لیاااااا میدونی باهام چیکار کردی...؟(با گریه),
لیا:حالا من باهاش ازدواج نکردم که
ات:مهم نی من میرم
ویو ات
تازه بارون گرفته بود من تو حال خودم نبودم فقط میدوییدم خیس خیس شده بودم نشستم رو زمین و به حال خودم گریه میکردم خوشحال بودم که اسمونم باهام گریه میکرد
ویو جیهوپ :,
وقتی ات زد بیرون آمدم برم بیرون که لیا ......
همه چی نرمال بود
معلم آمد درسشو رفت زنگ آخر بود
رفتم سمت جیهوپ
ات:میگما امروز قراره بریم بیرون هنوز لوکیشن ندادی
ات:تازه اگه موردی نداشته باشه من میخوام دوستمو با خودم بیارم
جیهوپ:لوکیشن رو برات الان میفرستم
جیهوپ:هرجور راحتی اما قرار بود قرارمون دونفره باشه ات
ات: دوست صمیمیمه
جیهوپ:هرجور دوست داری ات
(اینجا میپریم میریم به موقعی که ساعت چهاره که لیا آمده تا ات و آماده کنه)
تق تق
ات:کیه...؟
لیا:منم لیا
ات:یه دقیقه لیا الان میام
در باز کردم اون خیلی خودشو خوشگل کرده بود حتما پسرا دنبالش راه میوفتن
ات: بفرمایید
لیا:میسی
ات:منم باید خوشمل کنیااااا
لیا:برا همین آمدم دیگه
به خودمون آمدیم ساعت۴و۴۵دقیقه بود قطعا دیر مون میشد تاکسی گرفتیم تا اونجا وقتی رسیدیم ساعت۵و۱۵دقیقه بود رفتیم تو که دیدیم جیهوپ سرشو بین دستاش قرار داده لیا صداش کرد
لیا: سلام
ات: سلام جیهوپ
جیهوپ: سلام
ات:جیهوپ این دوستم لیاست
جیهوپ: بله رو به جمالشون داشتیم .
ات:چی...؟
جیهوپ:میشناسمش خانومو(تنه دار)
ات: چرا اینجوری میکنی ...؟
جیهوپ:لیا خانوم بهت نگفته...؟
ات:چیو ...؟
ات برگشت به سمت لیا و گفت
ات:چیو بهم نگفتی ...؟
ات:مگه قرار نبود همه چیو بهم بگیم...؟
لیا:ات من بهت گفتم رو یکی کراش دارم تو نپرسیدی کیه اون جیهوپه من بهش اعتراف کردم اما ردم کرد این موضوع برای سه ماه پیشه
ات:برا همین گفتی باهات میام..؟
ات:چون میخواستی ببینیش...؟
لیا:اره همین طوره
ات:واقعا از همتون نا امید شدم(با بغض)
ات:مثلا دوستمی لیاااااا میدونی باهام چیکار کردی...؟(با گریه),
لیا:حالا من باهاش ازدواج نکردم که
ات:مهم نی من میرم
ویو ات
تازه بارون گرفته بود من تو حال خودم نبودم فقط میدوییدم خیس خیس شده بودم نشستم رو زمین و به حال خودم گریه میکردم خوشحال بودم که اسمونم باهام گریه میکرد
ویو جیهوپ :,
وقتی ات زد بیرون آمدم برم بیرون که لیا ......
۵.۰k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.