برده
𝐒𝐥𝐚𝐯𝐞 /برده/
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟔
(دو روز بعد)
(شب)
(ویو ا.ت)
تو این دو روزی که گذشت خیلی سخت داشتم تمرین میکردم و تقریبا آماده بودم
بالاخره شبمسابقه رسیده بود... به سمت اتاقم رفتم و بعد از پوشیدن لباسم با تهیونگ به سمت سالن مسابقه حرکت کردیم....
فکر کردم طول میکشه تا اون بیاد اما بر خلاف تصورم آماده و حاضر سر پایین به رینگبوکس تکیه داده بود...وقتی بهشنزدیک شدیم کمی دقت کردم و فهمیدم که اون کسیه که کیوو رو کشت...چی نهنه امکان نداره....سرشو بالا آورد و موهاش از روی صورتش کنار رفت....
جونگکوک: چه عجب بالاخره اومدید
تا میخواستم حرفی بزنم...تهیونگ مانعام شد و شروع کرد به حرف زدن...
بعد از چند دقیقه حرف زدن
آروم در گوش تهیونگ طوری که کسی نشوه گفتم...
ا.ت: تهیونگ...این..این..همون کسیه که کیوو رو کشت؟
تهیونگ:اره....
ا.ت: چی اما...
نذاشت حرفم رو بزنم و روبه اون پسره کرد و گفت
تهیونگ: بهتره که مسابقه رو شروع کنیم...
سریع گفتم
ا.ت: اما ما که شرط رو مشخص نکردیم
تهیونگ: زمانمون خیلی کمه بعد از مسابقه مشخص میکنیم...
ا.ت: ب..باشه...
و بعد به داور اشاره کرد که بیاد....
بعد از اینکه سر جاهای خودمون قرار گرفتیم
مسابقه شروع شد...همه چون که دختر بودم اوایل مبارزه بهم آسون میگرفتن اما اون یهو به سمتم هجوم آورد و اصلا براش مهم نبود که مَردم یا زن...
ولی منم کم نیوردم و مثل خودش سرسخت مبارزه کردم...
چند دقیقه گذشت خیلی خسته شده بودم اما اون همینطور داشت بهم حمله میکرد و یه ثانیه هم متوقف نمیشد
یه لحظه پام پیج خورد اما نیفتادم و حواسم به خودم پرت شد...یهو به سمت هجوم آورد و مشتش رو آماده کرد که به صورتم بزنه و منم گاردم رو حفظ کردم در همون حین تهیونگ نزدیک رینگ بوکس شد و با صدای بلندی گفت...
تهیونگ: هی جئون آروم تر مبارزه کن....
با گفتن اسم جئون گاردم پایین آمد و بدنم شل شد....
همون موقعه یه مشت محکمی به صورتم خورد که پرت شدم روی زمین اصلا دردش رو حس نمیکردم و فقط و فقط اسم جئون تو سرم اکو میشد و صدا های اطرافم رو نمیشنیدم...
با صدای داور که پایان مسابقه رو اعلام کرد به خودم امد
تهیونگ سریع سمتم امد و بالا سرم ایستاد و گفت...
تهیونگ: هی.. حالت خوبه..میتونی بلندشی؟...چیکار کردی جونگکوک...
دوباره با اسمی که از زبون تهیونگ امد حالم عجیب شد و چشمام تار دید و از ضربه شدیدی که به سرم خورده بود بیهوش شدم....
به نظرتون جونگکوک سر چی شرط میبنده؟
شرایط:
۱۳۰ لایک
۸۰کامنت
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟑𝟔
(دو روز بعد)
(شب)
(ویو ا.ت)
تو این دو روزی که گذشت خیلی سخت داشتم تمرین میکردم و تقریبا آماده بودم
بالاخره شبمسابقه رسیده بود... به سمت اتاقم رفتم و بعد از پوشیدن لباسم با تهیونگ به سمت سالن مسابقه حرکت کردیم....
فکر کردم طول میکشه تا اون بیاد اما بر خلاف تصورم آماده و حاضر سر پایین به رینگبوکس تکیه داده بود...وقتی بهشنزدیک شدیم کمی دقت کردم و فهمیدم که اون کسیه که کیوو رو کشت...چی نهنه امکان نداره....سرشو بالا آورد و موهاش از روی صورتش کنار رفت....
جونگکوک: چه عجب بالاخره اومدید
تا میخواستم حرفی بزنم...تهیونگ مانعام شد و شروع کرد به حرف زدن...
بعد از چند دقیقه حرف زدن
آروم در گوش تهیونگ طوری که کسی نشوه گفتم...
ا.ت: تهیونگ...این..این..همون کسیه که کیوو رو کشت؟
تهیونگ:اره....
ا.ت: چی اما...
نذاشت حرفم رو بزنم و روبه اون پسره کرد و گفت
تهیونگ: بهتره که مسابقه رو شروع کنیم...
سریع گفتم
ا.ت: اما ما که شرط رو مشخص نکردیم
تهیونگ: زمانمون خیلی کمه بعد از مسابقه مشخص میکنیم...
ا.ت: ب..باشه...
و بعد به داور اشاره کرد که بیاد....
بعد از اینکه سر جاهای خودمون قرار گرفتیم
مسابقه شروع شد...همه چون که دختر بودم اوایل مبارزه بهم آسون میگرفتن اما اون یهو به سمتم هجوم آورد و اصلا براش مهم نبود که مَردم یا زن...
ولی منم کم نیوردم و مثل خودش سرسخت مبارزه کردم...
چند دقیقه گذشت خیلی خسته شده بودم اما اون همینطور داشت بهم حمله میکرد و یه ثانیه هم متوقف نمیشد
یه لحظه پام پیج خورد اما نیفتادم و حواسم به خودم پرت شد...یهو به سمت هجوم آورد و مشتش رو آماده کرد که به صورتم بزنه و منم گاردم رو حفظ کردم در همون حین تهیونگ نزدیک رینگ بوکس شد و با صدای بلندی گفت...
تهیونگ: هی جئون آروم تر مبارزه کن....
با گفتن اسم جئون گاردم پایین آمد و بدنم شل شد....
همون موقعه یه مشت محکمی به صورتم خورد که پرت شدم روی زمین اصلا دردش رو حس نمیکردم و فقط و فقط اسم جئون تو سرم اکو میشد و صدا های اطرافم رو نمیشنیدم...
با صدای داور که پایان مسابقه رو اعلام کرد به خودم امد
تهیونگ سریع سمتم امد و بالا سرم ایستاد و گفت...
تهیونگ: هی.. حالت خوبه..میتونی بلندشی؟...چیکار کردی جونگکوک...
دوباره با اسمی که از زبون تهیونگ امد حالم عجیب شد و چشمام تار دید و از ضربه شدیدی که به سرم خورده بود بیهوش شدم....
به نظرتون جونگکوک سر چی شرط میبنده؟
شرایط:
۱۳۰ لایک
۸۰کامنت
- ۵۶.۰k
- ۱۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط