اگر چه اجبار بود

اگر چه اجبار بود

فصل اول ( پارت ششم )

( منحرفای خر) خدا رو هزار مرتبه شکر..

ات ویو ...

بعد از کلی عکس گرفتن عکاس راضی شد تا ما به سالن عروسی بریم . فیلم بردار هم کل کل راه و دنبال ما میومد . بعد از ۳۵ مین سکوت فیلم بردار زد به شیشه و جونگ کوک شیشه رو زد پایین و فیلم بردار گفت .

فیلم بردار = نکنه لال شدید یه وری بزنید من فیلم بگیرم ( بعد آهسته گفت ) بی احساس ها .


کوک = باشه ... حالا شما برو که ریدی به احساسمان ..


فیلم بردار = OK .... بای ( بعد یه نگاه به من و بعد یه نگاه به جونگ کوک و رفت )


ویو کوک ....

اههههه ...‌ این فیلم بردارهم چه گیری داده به کنه بدبخت ... آخه به تو چه ما حرف می‌زنیم یا نه ... بی ریخت !! اون عکاس منحرف از اون طرف این فیلم بردار بی مغز هم از این ور ..


کوک = چرا وقتی قاضی گفت که یا اعدام یا ازدواج گفتی ازدواج ؟! نکنه عذاب و وجدان داشتی که من که بی تقصیرم باید اعدام بشم ؟! آره ؟؟


ات = خب ....


کوک = تو که می دونستی چرا من و متهم کردی ؟! ها ؟


ا.ت = .....،


کوک = نشنیدی چی گفتم ؟!


ات = ( سکوت )


کوک = هه هه هه ... باید برات سمعک بگیرم !؟


ات = آبروی بابام وسط بود میفهمی ؟! خودت اگه جای من بودی چیکار میکردی ؟! نمی گفتن چه دختر هر*زه ایه؟! پدرش چطوری تربیتش کرده ؟!




ادامه دارد ⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦
دیدگاه ها (۰)

یه یادی هم بکنیم از یونتان کوچولو 🥺🥺

من که اینجوری بودم شما رو نمی‌دونم !

چند بار دیدی ؟! اجازه اصکی 😘

قربونت برم من جیمینییییی

اسم رمان : jk ✨ ویو ی اتات: چییییی!!!!!! لارا : چ. چ. چی چی...

پارت آخرآنچه گذشت: از دستشویی امدم بیرون که دیدم......یهو یو...

فیک کوک (part1)*سلام من ا/ت هستم ۲۳ سالمه و متاهل هستم سه سا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط