Part

#Part238
#آدمای_شرطی
🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸

سام خندید و دستش رو براشون تکون داد که بهمون رسیدن
رحمان از ماشین پیاده شد
این پسر عجیب حس صمیمیت خاصی رو بهم القا میکرد

همه با هم دست دادیم که رحمان داد زد
_ عمو میلاد دو تا سیخ بیشتر بزن مهمون داری
صدای میلاد رو از دور شنیدیم
_ از کی تا حالا شما دوتا سر خر مهمون شدید
یاسمن_ آدم باش میلاددرضمن کمک میخوای رحمان در خدمته از این سام که هیچ بخاری بلند نمیشه کلاً در حال رد و بدل نگاه های عاشقونست
همه خندیدیم
سام_ گمشید بابا یه روز خواستیم با عیالمون عاشقونه بگذره ها
همه سوت کشیدند حتی صدای سوت میلاد هم از داخل اتاقک بلند شد
یکی دو دقیقه بعد با یه سینی بزرگ که پر از جوجه بود اومد جلو نزدیک آتیشی که دیگه کم شده بود و اتیشی ازش نمونده بود و الان فقط ذغال بود
جوجه ها رو روی زغالها گذاشت و سیگاری روشن کرد و آروم زیر لب شروع کرد به خوندن


بگذر زمن ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم...
دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران با سر گذشتم....
می خواهم عشقت دردل بمیرد می خواهم تا دیگر در سر یادت پایان گیرد....
بگذر زمن ای آشنا چون از تو من دیگر گذشتم.....
دیگر تو هم بیگانه شو چون دیگران با سر گذشتم....
هر عشقی میمیرد خاموشی می گیرد عشق تو نمیمیرد...

همه باهاش هم صدا شروع کردیم به زمزمه کردن باهاش....بعد از مدتها این جمع دوستانه عجیب برای من گرم و صمیمی بود.... انگار که سالهاست پیششون بودم
و اون بغل داغ و پر از آرامش سام و عشقی که هر لحظه ارامشم رو بیشتر و بیشتر میکند

باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمیگیرد...
هر عشقی میمیرد خاموشی می گیرد عشق تو نمیمیرد...
باور کن بعد از تو دیگری در قلبم جایت را نمی گیرد....
دیدگاه ها (۱)

#Part239#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 همه همراه هم داشتی...

#Part240#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 "سام"همه ی زنها ان...

#Part237#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 +احیاناً اون یکی ا...

#Part236#آدمای_شرطی 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸 +اوه مای گاد! خوب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط