زندگی من
زندگی من
پارت۲۴
ارسلان:پس امشب میریم
نیکا:اوکی راستی رینا چی شد.نگاه ارسلانو دیانا غمگین شد
دیانا:من میرم صبحونه حاضر کنم
ارسلان:اوکی
نیکا:وااااااا چرا اینجوری کرد
ارسلان:بابا رینا......(کل داستانو تعریف کرد)
نیکا:اللهی بمی.......(با صدایی که از پایین اومد سریع به پایین رفتیم)
دیانا:خواستم اونجارو ترک کنم رفتم پایین و صبحونه حاضر کردم که یهو در خونه باز شد یکی اومد از پشت بهم چاقو زد و من افتادم زمین .ارسل.......ا.....ن
ارسلان:رفتم پایین دیدم همینجوری خون داره میره ازش .دیا دیا دیا بیدارشو دیاااااناااااا
نیکا:با صحنه ای که دیدم دستمو گذاشتم رو سرم و دیدم یه کاغذ زمینه برداشتم یه شماره بود و
۰۹۱۲.......
جعفری
به ارسلان هیچی نگفتم رفتم تو اتاق زنگ زدم
(مکالمه)
جعفری:سلام
نیکا:چی میخوای از جون ما
جعفری:۱۰۰میلیاد دلار
نیکا:عوضی اونقدر به چه دردت میخوره چرا یه مادرو چاقو میزنی
جعفری:مادر زر نزن دیانا مادر چی دیانا اصن ازدواج نکرده
نیکا:ههه یک ساله
جعفری:اوممممم...
نیکا:تا کی میخوای
جعفری:۳هفته
نیکا:باش.قطع کردم
ارسلان:داشتی با کس حرف میزدی
نیکا:هیچکس دیانا کجاست
ارسلان:ارژانس اومد بردش حالا بگو کی بود
نیکا:دوستم
ارسلان:نیکا دروغ نگوو
نیکا:شروع کردم به گریه کردن
ارسلان:بیا بغلم
نیکا:رفتم تو بغلش ارسلان خیلی مهربون بود عین داداشم پوریا میموند
ارسلان:حالا بگو چی شده
نیکا: به همون شخصی که به دیانا چاقو زد زنگ زدم شمارش رو زمین بود گفت۱۰۰میلیارد دلار میخواد
ارسلان:اوکی
نیکا:ارسلان من میتونم ۲۰میلیارد دلارشو کمک کنم یکم از امیر بگیر ایشالا درمیاد
ارسلان:دستت درد نکنه
نیکا:صدای گریه کردن رینا اومد
رفتم بغلش کردم
ارسلان:اول شیرشو بده بعد داروشو
نیکا:اوکی
دیدید چقدر زیاده
پارت۲۴
ارسلان:پس امشب میریم
نیکا:اوکی راستی رینا چی شد.نگاه ارسلانو دیانا غمگین شد
دیانا:من میرم صبحونه حاضر کنم
ارسلان:اوکی
نیکا:وااااااا چرا اینجوری کرد
ارسلان:بابا رینا......(کل داستانو تعریف کرد)
نیکا:اللهی بمی.......(با صدایی که از پایین اومد سریع به پایین رفتیم)
دیانا:خواستم اونجارو ترک کنم رفتم پایین و صبحونه حاضر کردم که یهو در خونه باز شد یکی اومد از پشت بهم چاقو زد و من افتادم زمین .ارسل.......ا.....ن
ارسلان:رفتم پایین دیدم همینجوری خون داره میره ازش .دیا دیا دیا بیدارشو دیاااااناااااا
نیکا:با صحنه ای که دیدم دستمو گذاشتم رو سرم و دیدم یه کاغذ زمینه برداشتم یه شماره بود و
۰۹۱۲.......
جعفری
به ارسلان هیچی نگفتم رفتم تو اتاق زنگ زدم
(مکالمه)
جعفری:سلام
نیکا:چی میخوای از جون ما
جعفری:۱۰۰میلیاد دلار
نیکا:عوضی اونقدر به چه دردت میخوره چرا یه مادرو چاقو میزنی
جعفری:مادر زر نزن دیانا مادر چی دیانا اصن ازدواج نکرده
نیکا:ههه یک ساله
جعفری:اوممممم...
نیکا:تا کی میخوای
جعفری:۳هفته
نیکا:باش.قطع کردم
ارسلان:داشتی با کس حرف میزدی
نیکا:هیچکس دیانا کجاست
ارسلان:ارژانس اومد بردش حالا بگو کی بود
نیکا:دوستم
ارسلان:نیکا دروغ نگوو
نیکا:شروع کردم به گریه کردن
ارسلان:بیا بغلم
نیکا:رفتم تو بغلش ارسلان خیلی مهربون بود عین داداشم پوریا میموند
ارسلان:حالا بگو چی شده
نیکا: به همون شخصی که به دیانا چاقو زد زنگ زدم شمارش رو زمین بود گفت۱۰۰میلیارد دلار میخواد
ارسلان:اوکی
نیکا:ارسلان من میتونم ۲۰میلیارد دلارشو کمک کنم یکم از امیر بگیر ایشالا درمیاد
ارسلان:دستت درد نکنه
نیکا:صدای گریه کردن رینا اومد
رفتم بغلش کردم
ارسلان:اول شیرشو بده بعد داروشو
نیکا:اوکی
دیدید چقدر زیاده
۵.۳k
۱۶ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.