پارت

پارت۴۲

لیژان و دینگ یوشی به جنگل رسیدن شوکای اومد و گفت
شوکای..اینجا چیکار دارین

دینگ یوشی.. اومدیم جاسوسی که فرستادین بیاریم

شوکای.. منظورت نمیفهممم

لیژان.. ما در حال تمرین بودیم که متوجه شدیم چینیونگ داره مارو دید میزنه خوشبختانه دینگ یوشی اونو گرفت و. وقتی ازش بازجویی کردیم فهمیدیم شماها اونو برای جاسوسی فرستادین

دینگ یوشی..فکر نمیکردم آدم مثل شما از یه همچین حقه کثیف استفاده کنه

شوکای. تند نرو من از این قضیه خبر نداشتم اون بدوم اطلاع من رفته برای جاسوسی در ضمن اگه من بخوام کسی بفرستم برای جاسوسی جوری اونو میفرستم که کسی باخبر نشه نه اینکه هنوز نیومده گیر بیفته

دینگ یوشی.. از زیرش در نرین اینکه اون از افراد شماست باید قبول کنی

شوکای.. خب چی میخوایی بگو

لیژان .میخوام خواهر و برادرمو ببینم

شوکای. ‌ برادرت همین جاست اما یکم طول میکشه که بیاد و ژان نمیتونی ببینی

لیژان.. چرا

شوکای .. او برای ماموریت رفته جایی برای همین نمیتونی ببینیش

دینگ یوشی.. خب این که کاری نداره ما همین جا منتظر میمونیم

شوکای.. هر جور راحتی اما ممکنه چند روز طول بکشه

دینگ یوشی.. مشکلی نیست خدا کنه چند ماه طول بکشه ما منتظر میمونیم

شوکای.. باشه اما برای فضولی این طرف اون طرف نمیرید
لیژان.. باشه نمیریم

شوکای.. میتونید فعلا تو اتاق ژان و ییبو بمونید
لیژان.. مگه ییبو نیست

شوکای.. ییبو و ژان باهم رفتن به ماموریت
لیژان.. چرا ییبو با ژان فرستادی اگه بلایی سر ژان بیاره چی

شوکای. ‌ نگران نباش اون کاری به ژان نداره
حالا برید استراحت کنید
دیدگاه ها (۰)

پارت۴۳ژان رفته بود تو مزرعه می‌گشت بازی می‌کرد گل جم می‌کرد ...

پارت ۴۴ییبو داشت همچنان دیدمیزد که یهو یه مرد وبازنش اومدگفت...

پارت۴۱روز بعد ژان و ییبو به دهکده تو جنگل رفتن خژان .. خدایی...

پارت۴۰دینگ یوشی و لیژان در حال تمرین بودن که دینگ یوشی متوجه...

p81جنگ هنوز ادامه داشت در سلیب اتش خسارت های زیادی ب انها وا...

p..91ییبو خودشو جمع جور کرد میخواست به دنبال شن بره باید اون...

p80نئوهو با ارتشش به سلیب اتش رسید ارتشش اینقد بزرگ بود که ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط