MY FAVORITE ENEMY

"MY FAVORITE ENEMY"
GHAPTER:1
PART:۱۴

"ویو جنا"




خیلی عادی و سرد نگام و ازش گرفتم.

و به بقیه کلاس رسیدم.

در اخر که تک تک گروها مسابقه دادن..
بهمون گفت ۱۰ بار تا تح حیاط بریم و برگردیم..

و الان حتی منکه تو دو بد نیستمم به نفس نفس افتاده بودم.

رو چمن ولو شدم.

و تند تند نفس کشیدم..
یوری کنارم افتاد..

برایه جلسه اول یکم زیادی بهمون فشار اورد و اگه این اولشه و قرار سخت تر بشه باید بگم دخلمون امده.

از جام به سختی بلند شدم و تلو تلو میخوردم..

با یه دستش سرم و گرفتع بودم و سعی میکردم سرم‌گیج نره..

و چشمام و به زور باز نگه میداشتم..

یه دفعه با سر خوردم به یه پسر و چند قدم امدم عقب..

پسره چرخید سمتم:

_هعی مگه کوری؟؟؟

جنا: معزرت میخوام..

و وقتی خواستم رد شم از شونم گرفت هول داد عقب که تعادلم از دست دادم خوردم زمین..

_بهتره اون چشمایه کورت و باز کنی....

یه دفعه صدایه یورری از پشتم امد و رو زانوش کنارم نشسست و یه دستشو گزاشت رو شونم با عصبانیت به اون پسره گفت:

_خب مگه چی شده انقدر زود داد بی داد میکنی؟؟مگه نشنیدی معزرت خواهعی کرد؟..

_وقتی عرضه نداره رو پاش راه بره اصلا جرا اینجاست؟؟

یوری از جاش یلند شد.

یوری:..که یکی مثل تو شعور اخلاق گوهت و نشون بدی..

یوری چرخید سمتم و دستم و گرفت کمک کرد بلند شم.

اون پسره دیگه هیچی نگفت و فقط با عصبانیت نگامون کرد.

یوری کمکم کرد رو نیمکت بشینم.

جنا:...ممنونم..ولی لازم نیست بخواطر من با اونا درگیر شی..و برایه خودت دشمن به وجود بیاری...اگه یه وقت دعواتون شدت می گرفت..

یوری: وا دختر،من نتونم حق خودم از اون پسره بگیرم که چرا اینجام؟
جنا: ولی اون سال سومی بود..
یوری:عزیزم پسرا یه نقطه حساس دارن که کل زندگیشون به اون بستس...

و خندید..
متقابل خندیدم..

_یالا دخترا ۵ دقیقه دیگه وقت استراحتون تموم میشه..


یوری با حرص گفت:

_زنه از روز اول قصد کشتنمون و داره...

یکم اب خوردم و بلند شدم..

جنا: پاشو ...این دفعه باید بیشتر تلاش کنیم...که زود تر از این عذاب خلاص شیم..

یوری :اوکی...

ولی فعلا باید از شر موهام خلاص شم..
با یه کش تو جیبم بود موهام گوجه ایی بالا بستم..

اینحوری هوا ام بیشتر بهم میخوره...


دو دور زود تر از بقیه من و یوری شروع کردیم که وقتی به تح حیاط رسیدیم بهش گفتم:

_وایسا وایسا