گه شکایت از گلیگه شکوه از خاری کنم

گه شکایت از گلی،گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم ،که غیرازعاشقی کاری کنم

هرزمان بی روی ماهی،همدم آهی شوم
هر نفس با یاد یاری، ناله ی زاری کنم

حلقه‌های موج بینم،نقش گیسویی کشم
خنده‌های صبح بینم ،یاد رخساری کنم

درد خود را می‌بَرَد از یاد گر من قصه‌ای
از دل سرگشته با صید گرفتاری کنم...

#رهی_معیری
دیدگاه ها (۲)

به وصلت دیده بودم کاشکی ای گل،نه هجرانتکه جانم درجوانی سوخت،...

✍ نیایش شبانهخدای خوبم !در این شب آرام و زیبا دلم میخواهد ب...

زاهد بودم ترانه گویم کردیسر فتنه بزم و باده جویم کردیسجاده ن...

هر چه کردم به ره عشق وفا بود، وفاوانچه دیدم به مکافات جفا ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط