پارت دوم؟؟
پارت دوم؟؟
p²:
انگشتر های یشمی رنگی دست کرده بودن و دستبند های نقره ایی دور مچ دست راستشون بود
کفش های رسمی به پا داشتن که بند نداشت
بوی عطر دارچین توی محوطه پیچیده بود که با عطر گل یاس که شاخه هاشون از دیوار ها آویزون شده بود ترکیب میشد
نزدیک یکی از پسرایی شد که چهره آشنایی داشت
از روی سکو نوشیدنی دارچین رو برداشت و به سمت پسر برد: برنامه مخصوصیه؟ خیلی وقت بود اینطوری مراسم رسمی بر پا نکرده بودیم! جریان چیه؟
نوشیدنی با لیوان چینی بین انگشت های پسر قرار گرفت و جواب ها از زبون پسر بیرون کشیده شدن: مراسم زندگیِ قبلی! کم پیش میاد این جشن رو برپا کنن! مگر اینکه ستاره ها چیزی رو بیان کرده باشن!
تعظیم کوتاهی کرد و از پسر فاصله گرفت
نگاهی به اطراف انداخت که هر شخصی با ردا یا هانبوک خوش رنگی بین جمعیت حاضر شده بود
مروارید بین موهاش رو مرتب کرد و روی سنگ هایی که به عنوان صندلی گذاشته بودن نشست
صدای ساز و آواز مجبورش کرد تا سرش رو بالا بیاره
پسر هایی که اون گوشه ایستاده بودن وظیفه ساز رو به عهده داشتن و به خوبی مینواختن!
کسی که طبل دور گردنش بود و با ظرافت و دقت مینواخت همون شخصی بود که ا.ت باهاش همصحبت شده بود
چشم تو چشم شدن با اون پسر برای کار اسونی باید میبود ولی با نگاه کردن بهش احساس گرما رو روی گونه هاش احساس میکرد
بعد از دقایق طولانی مدتی اجرای ساز به اتمام رسید و هر کدوم از نوازندگان پراکنده شدن
شخصی که قبلا با ا.ت صحبت کرده بود دوباره به طرف ا.ت اومد و سر صحبت رو باز کرد: جیمین هستم..پارک جیمین..و شما بانو؟
ا.ت با تک سرفه ایی صداش رو صاف کرد و جواب داد: ا.ت هستم..کیونگ ا.ت! خوشبختم از آشناییتون..آقای پارک!
ا.ت روی سنگ نشست و با دستش به جیمین نشستن رو تعارف کرد
جیمین ردای مشکی رنگش رو کمی به طرف بالا کشید و روی سنگ نشست
ا.ت همونطور که با دسته ایی از موهاش بازی میکرد سوالش رو مطرح کرد: این دیدار دوباره رو مدیون چی هستم جناب پارک؟؟
تک خنده بلندی از طرف جیمین شنیده شد و جواب داد: شاید برای اینکه توی این زندگی هم پیدات کردم بانوی من!!
حالا فهمید چرا این چشم ها برات آشنا بود!
خبخبخبخببب بلوبریام
یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی خوشحالم کنه
بوس به همتونننن
p²:
انگشتر های یشمی رنگی دست کرده بودن و دستبند های نقره ایی دور مچ دست راستشون بود
کفش های رسمی به پا داشتن که بند نداشت
بوی عطر دارچین توی محوطه پیچیده بود که با عطر گل یاس که شاخه هاشون از دیوار ها آویزون شده بود ترکیب میشد
نزدیک یکی از پسرایی شد که چهره آشنایی داشت
از روی سکو نوشیدنی دارچین رو برداشت و به سمت پسر برد: برنامه مخصوصیه؟ خیلی وقت بود اینطوری مراسم رسمی بر پا نکرده بودیم! جریان چیه؟
نوشیدنی با لیوان چینی بین انگشت های پسر قرار گرفت و جواب ها از زبون پسر بیرون کشیده شدن: مراسم زندگیِ قبلی! کم پیش میاد این جشن رو برپا کنن! مگر اینکه ستاره ها چیزی رو بیان کرده باشن!
تعظیم کوتاهی کرد و از پسر فاصله گرفت
نگاهی به اطراف انداخت که هر شخصی با ردا یا هانبوک خوش رنگی بین جمعیت حاضر شده بود
مروارید بین موهاش رو مرتب کرد و روی سنگ هایی که به عنوان صندلی گذاشته بودن نشست
صدای ساز و آواز مجبورش کرد تا سرش رو بالا بیاره
پسر هایی که اون گوشه ایستاده بودن وظیفه ساز رو به عهده داشتن و به خوبی مینواختن!
کسی که طبل دور گردنش بود و با ظرافت و دقت مینواخت همون شخصی بود که ا.ت باهاش همصحبت شده بود
چشم تو چشم شدن با اون پسر برای کار اسونی باید میبود ولی با نگاه کردن بهش احساس گرما رو روی گونه هاش احساس میکرد
بعد از دقایق طولانی مدتی اجرای ساز به اتمام رسید و هر کدوم از نوازندگان پراکنده شدن
شخصی که قبلا با ا.ت صحبت کرده بود دوباره به طرف ا.ت اومد و سر صحبت رو باز کرد: جیمین هستم..پارک جیمین..و شما بانو؟
ا.ت با تک سرفه ایی صداش رو صاف کرد و جواب داد: ا.ت هستم..کیونگ ا.ت! خوشبختم از آشناییتون..آقای پارک!
ا.ت روی سنگ نشست و با دستش به جیمین نشستن رو تعارف کرد
جیمین ردای مشکی رنگش رو کمی به طرف بالا کشید و روی سنگ نشست
ا.ت همونطور که با دسته ایی از موهاش بازی میکرد سوالش رو مطرح کرد: این دیدار دوباره رو مدیون چی هستم جناب پارک؟؟
تک خنده بلندی از طرف جیمین شنیده شد و جواب داد: شاید برای اینکه توی این زندگی هم پیدات کردم بانوی من!!
حالا فهمید چرا این چشم ها برات آشنا بود!
خبخبخبخببب بلوبریام
یه لایک و کامنت کوچولو میتونه خیلی خوشحالم کنه
بوس به همتونننن
۳۱.۸k
۱۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.