خاکسترقلب
#خاکستر_قلب
#part_22
مرلین وقتی وارد تراس شدن و روی میز اونجا نشستن شیر داغ رو روی نسکافه ریخت و یه تیکه نون پنیر و مربا داخل دهانش گذاشت و حالت لذت باری لب زد
- ممممم
€ تا حالا این ترکیبو امتحان نکردم ، خوش مزس؟ .. البته معلومه
مرلین خنده دندون خرگوشی ای کرد و گفت
- راستی!
€ بله؟
- یکی به نام راما اینجا هیست .. خدمتکاره بنظر دنباله شر میگرده، نمیخام مثل قضیه ا/ت بشه.. اگه زحمتی برات نمیشه بیرونش کن
€ باشه مرلین
بعده کمی مکث کوک ادامه داد
€ دلت...
مرلین نزاشت ادامش رو بگه و سریع گفت
- هنوز نه!
بعده خودن صبحونه جونگ کوک کله اون یه هفته رو مرخصی گرفته بود و تصمیم گرفته بود کنار مرلین اش باشه و تموم خدمتکارارو بیرون کرد و یه عکس کیک نیاید با قلب های قرمز نشون مرلین اش داد و لب زد
€ درستش کنیم؟
- واو ، اره!!
به سمته آشپزخونه رفتن و و گوشیه جونگ کوک رو خاموش کردن و کیک رو با مخلفاتش درون قابلمه کیک پزی ریختن
" یک ساعت بعد"
بوی وانیل کله آشپز خونه رو برداشته بود! مرلین خامه رو برداشت و روی کیک به صورت دورانی میچرخوند و در اخر با انگشت اش یکم از خامه اش برداشت و روی بینی کوک مالید اونم یکم برداشت و به بینی مرلین مالید
- اتشششش بسسسسسسس!
بعد از حرفم خندیدیم و جونگی با چاقو مخصوص روی کیک رو صاف کرد و ای وای بجای خامه قرمز دو تا خامه صورتی کم رنگ و صورتی پررنگ گرفته بود! ولی اشکال نداشت باهاش بجای قلب های کوچیک قلب های بزرگ زدن و در اخر درون یخچال گذاشتنش و دستشونو بالا بردن و زدن قدش
€ بریم سمته اتاقت
- باشه و؛ ولی چرا؟
€ سوپرایزه
بعد رفتن سمته اتاق مرلین وقتی دره اتاقو باز میخاست بکنه کوک از پشت چشمای مرلین رو گرفت و خدش درو باز کرد مرلین نگران گفت
-چیشده؟
کوک داد زد
- سوپرایز
بعد دستش رو از روی چشمان پاک مرلین اش برداشت مرلین ذوق کرده بود چون گیتار، بوم نقاشی و وسایل نقاشی اونجا بود، مرلین ذوق زده شده و ناخواسته پرید بغل کوک و پاهاش رو دور کوک حلقه کرد کوک خندید و سره مرلین رو بوسید
€ میدونستم خوشحال میشی اما نه انقدر عزیزم ؛ مدلت میشم!
مرلین از بغلش درومد و کمی سرخ شد جونگ کوک رفت روی کاناپه مرلین نشست و با لحن شوخی طوری لب زد
€ شروع کن؛ فشنگ بکش فقط!
مرلین قلم موی نقاشی رو برداشت و با دقت به کوک نگاه کرد؛ عاشق نقاشی کردن بود چشمانش رو بست و احساس کرد روی چمن های سبزه و دوباره به کوک نگاه کرد یک ساعت نشده شاهکاری فراموش نکردنی از کوک خلق کرد؛ اون هیچ کلاسی نرفته ولی عالی بود مانند مادرش!
#part_22
مرلین وقتی وارد تراس شدن و روی میز اونجا نشستن شیر داغ رو روی نسکافه ریخت و یه تیکه نون پنیر و مربا داخل دهانش گذاشت و حالت لذت باری لب زد
- ممممم
€ تا حالا این ترکیبو امتحان نکردم ، خوش مزس؟ .. البته معلومه
مرلین خنده دندون خرگوشی ای کرد و گفت
- راستی!
€ بله؟
- یکی به نام راما اینجا هیست .. خدمتکاره بنظر دنباله شر میگرده، نمیخام مثل قضیه ا/ت بشه.. اگه زحمتی برات نمیشه بیرونش کن
€ باشه مرلین
بعده کمی مکث کوک ادامه داد
€ دلت...
مرلین نزاشت ادامش رو بگه و سریع گفت
- هنوز نه!
بعده خودن صبحونه جونگ کوک کله اون یه هفته رو مرخصی گرفته بود و تصمیم گرفته بود کنار مرلین اش باشه و تموم خدمتکارارو بیرون کرد و یه عکس کیک نیاید با قلب های قرمز نشون مرلین اش داد و لب زد
€ درستش کنیم؟
- واو ، اره!!
به سمته آشپزخونه رفتن و و گوشیه جونگ کوک رو خاموش کردن و کیک رو با مخلفاتش درون قابلمه کیک پزی ریختن
" یک ساعت بعد"
بوی وانیل کله آشپز خونه رو برداشته بود! مرلین خامه رو برداشت و روی کیک به صورت دورانی میچرخوند و در اخر با انگشت اش یکم از خامه اش برداشت و روی بینی کوک مالید اونم یکم برداشت و به بینی مرلین مالید
- اتشششش بسسسسسسس!
بعد از حرفم خندیدیم و جونگی با چاقو مخصوص روی کیک رو صاف کرد و ای وای بجای خامه قرمز دو تا خامه صورتی کم رنگ و صورتی پررنگ گرفته بود! ولی اشکال نداشت باهاش بجای قلب های کوچیک قلب های بزرگ زدن و در اخر درون یخچال گذاشتنش و دستشونو بالا بردن و زدن قدش
€ بریم سمته اتاقت
- باشه و؛ ولی چرا؟
€ سوپرایزه
بعد رفتن سمته اتاق مرلین وقتی دره اتاقو باز میخاست بکنه کوک از پشت چشمای مرلین رو گرفت و خدش درو باز کرد مرلین نگران گفت
-چیشده؟
کوک داد زد
- سوپرایز
بعد دستش رو از روی چشمان پاک مرلین اش برداشت مرلین ذوق کرده بود چون گیتار، بوم نقاشی و وسایل نقاشی اونجا بود، مرلین ذوق زده شده و ناخواسته پرید بغل کوک و پاهاش رو دور کوک حلقه کرد کوک خندید و سره مرلین رو بوسید
€ میدونستم خوشحال میشی اما نه انقدر عزیزم ؛ مدلت میشم!
مرلین از بغلش درومد و کمی سرخ شد جونگ کوک رفت روی کاناپه مرلین نشست و با لحن شوخی طوری لب زد
€ شروع کن؛ فشنگ بکش فقط!
مرلین قلم موی نقاشی رو برداشت و با دقت به کوک نگاه کرد؛ عاشق نقاشی کردن بود چشمانش رو بست و احساس کرد روی چمن های سبزه و دوباره به کوک نگاه کرد یک ساعت نشده شاهکاری فراموش نکردنی از کوک خلق کرد؛ اون هیچ کلاسی نرفته ولی عالی بود مانند مادرش!
- ۱.۴k
- ۲۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط