bts
#معشوقه_لرد
پارت: ۱۷
تهیونگ هیچی نگفت و با حرص به سمط بالکنی که الان مکان مورد علاقه جونگکوک بود رفت
________
"چند روز بعد'ایستگاه قطار پاریس"
نامجون: من گفتم پاشو بیا استقبال جیمین، بعد تو لشگر کشی کردی؟اقایون کیم(سوکجین و تهیونگ) رو چرا با خودت اوردی
+دوستامن دوست داشتم
سوکجین: جیغ جیغ نکنید بسههههههههههههه
نامجون و جونگکوک:....
_ قطار تاخیر داره؟ قرار بود نیم ساعت پیش این ایستگاه میرسید؟
+الاناست که برسه. شما دو تا هم که بیکارید بشینین به غیبتای سوکجین گوش بدید
سوکجین:یاااااا من کی غیبت کردم؟؟؟؟
+ببخشید ببخشید من تسلیم
نامجون: شیطنت بسه. قطار رسید
قطار ایستاد و مسافرین پیاده شدن ولی جونگکوک و نامجون هرچی چشم چشم کردن برادر کوچیکشون و پدرش رو ندیدند
دو برادر نا امید شده بودن که پسر قد کوتاهی از قطار بیرون اومد و مردی با شباهت زیادی بت اون هم پشت سرش بود
پسربا دیدن نامجون و جونگکوک وسایلش رو پرت کرد توی بقل مرد همراهش و چمدون هاش رو ول کرد. دوید و خودش رو توی بقل نامجون انداخت و توی آغوش نامجون قرق شد
نامجون: دلم برات تنگ شده بود کوچولو
جیمین: منم خیلیییییییی دلم برات تنگ شده بود هیونگگگگگگگ
جونگکوک رفت و به پدره جیمین سلام کرد
+هعی خدا مثل اینکه اینجا برای هیچکدوم از برادرام مهم نیستم.
گفت و رفت سمط تهیونگ تا به صورت نمایشی توی بقلش گریه کنه
+باشه داداشی
جیمین با سوکجین و تهیونگ اشنا شد
جیمین: بسه دیگه،نمیخوای به داداش کوچولوت سلام کنی؟
+خاک تو سرت تو باید به من سلام کنی. ایش
جیمین: من ناز تورو نمیخرم که میگی ایش
+نخر مهم نیست، از تو با لیاقت ترش میخرن
جیمین: هیچکی نمیخره هیونگ
_کی گفته؟ خودم میخرم
جونگکوک با حالت مسخره بازی گفت
+اوووو اوپای جنتلمن و جذاب خودممم، بیا بهت یه بوس بدم
و خودشو انداخت تو بقل تهیونگ و تهیونگ هم دستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و زیر گوشش زمزمه کرد
_انقدر شیطونی نکن کوچولو. داداشه کوچولو تر از خودت منتظره تا خودشو پرت کنه تو بقلت
+حالا دو دیقه رمانتیک بازی در میاوردی. ایش
_برو شیطون. برو پیش داداش کوچولوت
+باشه
جونگکوک از بقل تهیونگ بیرون اومد و ناگهانی یکی پرید روش که افتادن زمین
جیمین: دلم برات تنگ شده بوددددددد پسر شیر موزی😭
+اخ کمرم شکست
جیمین: بیبخسید🥺
+کیوتچه
جیمین تو بغل جونگکوک بود و هردوشون بی صدا از وجود هم لذت میبردن
_عشق بازی بسع. بریم
جیمین: یکم دیگه🥺
سوکجین: پسر جون وقت زیاده برای بقل کردن هیونگت، بریم که برات موچی درست کردم
جیمین از بقل جونگکوک اومد بیرون و برادرش رو به موچی فروخت
+بی لیاقته ادم فروشششششش
_________________________
منتظر شرایط بودم ولی خب وقتی طرفدار و خواننده ای وجود نداره شرایطیم نمیرسه
پارت: ۱۷
تهیونگ هیچی نگفت و با حرص به سمط بالکنی که الان مکان مورد علاقه جونگکوک بود رفت
________
"چند روز بعد'ایستگاه قطار پاریس"
نامجون: من گفتم پاشو بیا استقبال جیمین، بعد تو لشگر کشی کردی؟اقایون کیم(سوکجین و تهیونگ) رو چرا با خودت اوردی
+دوستامن دوست داشتم
سوکجین: جیغ جیغ نکنید بسههههههههههههه
نامجون و جونگکوک:....
_ قطار تاخیر داره؟ قرار بود نیم ساعت پیش این ایستگاه میرسید؟
+الاناست که برسه. شما دو تا هم که بیکارید بشینین به غیبتای سوکجین گوش بدید
سوکجین:یاااااا من کی غیبت کردم؟؟؟؟
+ببخشید ببخشید من تسلیم
نامجون: شیطنت بسه. قطار رسید
قطار ایستاد و مسافرین پیاده شدن ولی جونگکوک و نامجون هرچی چشم چشم کردن برادر کوچیکشون و پدرش رو ندیدند
دو برادر نا امید شده بودن که پسر قد کوتاهی از قطار بیرون اومد و مردی با شباهت زیادی بت اون هم پشت سرش بود
پسربا دیدن نامجون و جونگکوک وسایلش رو پرت کرد توی بقل مرد همراهش و چمدون هاش رو ول کرد. دوید و خودش رو توی بقل نامجون انداخت و توی آغوش نامجون قرق شد
نامجون: دلم برات تنگ شده بود کوچولو
جیمین: منم خیلیییییییی دلم برات تنگ شده بود هیونگگگگگگگ
جونگکوک رفت و به پدره جیمین سلام کرد
+هعی خدا مثل اینکه اینجا برای هیچکدوم از برادرام مهم نیستم.
گفت و رفت سمط تهیونگ تا به صورت نمایشی توی بقلش گریه کنه
+باشه داداشی
جیمین با سوکجین و تهیونگ اشنا شد
جیمین: بسه دیگه،نمیخوای به داداش کوچولوت سلام کنی؟
+خاک تو سرت تو باید به من سلام کنی. ایش
جیمین: من ناز تورو نمیخرم که میگی ایش
+نخر مهم نیست، از تو با لیاقت ترش میخرن
جیمین: هیچکی نمیخره هیونگ
_کی گفته؟ خودم میخرم
جونگکوک با حالت مسخره بازی گفت
+اوووو اوپای جنتلمن و جذاب خودممم، بیا بهت یه بوس بدم
و خودشو انداخت تو بقل تهیونگ و تهیونگ هم دستشو دور کمر جونگکوک حلقه کرد و زیر گوشش زمزمه کرد
_انقدر شیطونی نکن کوچولو. داداشه کوچولو تر از خودت منتظره تا خودشو پرت کنه تو بقلت
+حالا دو دیقه رمانتیک بازی در میاوردی. ایش
_برو شیطون. برو پیش داداش کوچولوت
+باشه
جونگکوک از بقل تهیونگ بیرون اومد و ناگهانی یکی پرید روش که افتادن زمین
جیمین: دلم برات تنگ شده بوددددددد پسر شیر موزی😭
+اخ کمرم شکست
جیمین: بیبخسید🥺
+کیوتچه
جیمین تو بغل جونگکوک بود و هردوشون بی صدا از وجود هم لذت میبردن
_عشق بازی بسع. بریم
جیمین: یکم دیگه🥺
سوکجین: پسر جون وقت زیاده برای بقل کردن هیونگت، بریم که برات موچی درست کردم
جیمین از بقل جونگکوک اومد بیرون و برادرش رو به موچی فروخت
+بی لیاقته ادم فروشششششش
_________________________
منتظر شرایط بودم ولی خب وقتی طرفدار و خواننده ای وجود نداره شرایطیم نمیرسه
۴.۹k
۲۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.