My angel part
My angel ( part 18 )
_ میدونم .. میدونم که چقدر کارم پست و ظلم بوده و معذرت میخام ازت کوچولوم
+ اصلا دیگه بیخیالش شو نمیخام به گذشته فکر کنم ، چیزی جز درد و بد بختی نداره
_ باشه عزیزم .. وسایل هاتو جمع کن تا برای برگشت اماده شیم
+ میشه قبل رفتن یک سر بریم دریا ؟
_ حتما قشنگم
{ پرش زمانی به یک ساعت بعد }
_ حاضری دخترم ؟
+ اره این چمدون وسایل های منه این یکی وسایل های تو
_ خیله خب بریم پس
از اپارتمان خارج شدین ، کمی منتظر چان موندی تا چمدون هارو داخل ماشین قراره بده و برگرده تا با هم برید دریا .. کفش هات رو در اوردی و دستت گرفتی ، به سمت دریا رفتین و بدون هیچ تردیدی پاهای برهنه ات رو داخل دریا قرار دادی و با هر موجی که به سمت ساحل میومد و بر میگذشت تموم درد و رنج و حسادت و هرگونه حس بدی که داشتی رو با خودش به دریا میبرد .. نفسی عمیق کشیدی که چان نزدیک شد و گفت :
_ میدونی دریا چیش قشنگه ؟
+ چی ؟
_ بزرگی و پهناوریش ، نشون دهنده ی ظریفت زیاد و شعور بالا .. نماد انسان هایی که دل بزرگی دارنه و اصلی ترین عامل زیباییش اینه که تموم درد های انسان رو میگیره و در وجود خودش میبره اما هیچ وقت اون درد و رنج فراوانی که در وجودش قرار داره تغییری در چهره و زیباییش ایجاد نکرده و در هر شرایطی به ادم حسه خوب میده
+ اوهوم .. کاش میشد مثل دریا بود .. همیشه سعی میکردم تو دار باشم اما بعد از یک مدتی دیگه نمیتونم تحمل کنم و از شدت تلنبار شدن درد و غم حتی بی دلیل وحشتناک گریه میکنم و اشک میریزم …
کرسی نزدیک شد و در اغوشت گرفت ..
_ میدونم .. میدونم که چقدر سختی و درد کشیدی و همرو توی وجودت زندانی کردی .. کاش بتونم ذره ای از این وجود رو اروم کنم و رنج و غم و عصبانیتی که در درونت داری رو با عشق و محبت و مهربانی جایگزین کنم …
لبخندی زدی و متقابل چان رو بغل کردی ….
_ میدونم .. میدونم که چقدر کارم پست و ظلم بوده و معذرت میخام ازت کوچولوم
+ اصلا دیگه بیخیالش شو نمیخام به گذشته فکر کنم ، چیزی جز درد و بد بختی نداره
_ باشه عزیزم .. وسایل هاتو جمع کن تا برای برگشت اماده شیم
+ میشه قبل رفتن یک سر بریم دریا ؟
_ حتما قشنگم
{ پرش زمانی به یک ساعت بعد }
_ حاضری دخترم ؟
+ اره این چمدون وسایل های منه این یکی وسایل های تو
_ خیله خب بریم پس
از اپارتمان خارج شدین ، کمی منتظر چان موندی تا چمدون هارو داخل ماشین قراره بده و برگرده تا با هم برید دریا .. کفش هات رو در اوردی و دستت گرفتی ، به سمت دریا رفتین و بدون هیچ تردیدی پاهای برهنه ات رو داخل دریا قرار دادی و با هر موجی که به سمت ساحل میومد و بر میگذشت تموم درد و رنج و حسادت و هرگونه حس بدی که داشتی رو با خودش به دریا میبرد .. نفسی عمیق کشیدی که چان نزدیک شد و گفت :
_ میدونی دریا چیش قشنگه ؟
+ چی ؟
_ بزرگی و پهناوریش ، نشون دهنده ی ظریفت زیاد و شعور بالا .. نماد انسان هایی که دل بزرگی دارنه و اصلی ترین عامل زیباییش اینه که تموم درد های انسان رو میگیره و در وجود خودش میبره اما هیچ وقت اون درد و رنج فراوانی که در وجودش قرار داره تغییری در چهره و زیباییش ایجاد نکرده و در هر شرایطی به ادم حسه خوب میده
+ اوهوم .. کاش میشد مثل دریا بود .. همیشه سعی میکردم تو دار باشم اما بعد از یک مدتی دیگه نمیتونم تحمل کنم و از شدت تلنبار شدن درد و غم حتی بی دلیل وحشتناک گریه میکنم و اشک میریزم …
کرسی نزدیک شد و در اغوشت گرفت ..
_ میدونم .. میدونم که چقدر سختی و درد کشیدی و همرو توی وجودت زندانی کردی .. کاش بتونم ذره ای از این وجود رو اروم کنم و رنج و غم و عصبانیتی که در درونت داری رو با عشق و محبت و مهربانی جایگزین کنم …
لبخندی زدی و متقابل چان رو بغل کردی ….
- ۴۱۳
- ۱۶ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط