My angel part

My angel ( part 16)

لبخندی دندون نما بهت تحویل داد و لب زد :

_ مثل اینکه موفق شدم دل بانو رو به دست بیارم نه ؟
+ هوم

دستی روی گونت کشید و نگاهش رو به چشمهات دوخت :
_ به قدری زیبایی که هرچقدر هم نگات کنم سیر نمیشم ، به قدری عاشقتم که حتی با بوسه و بغل هم نمیتونم خودم رو راضی کنم .. دلم میخاد همیشه کنارت باشم و حتی لحظه ای ازت دور نشم ..

دست های ظریفت رو دور کمرش حلقه کردی و سرت رو روی سینش قرار دادی ..

+ من باید خیلی خوش شانس باشم که تو دوست پسرمی نه ؟
_ عاشقتم فسقلی
+ من بیشتر مستر بنگ

زنگ در به صدا در اومد

_ غذا هم رسید .. تا موقع میز رو اماده کنی میام
+ باشه

به سمت میز رفتی تا بشقاب و قاشق چنگال به همراه لیوان و … رو روی میز بچینی ..
کارت تموم شد اما کریس هنوز نیومده بود .. تعجب کردی و به سمت در رفتی ، و با دختری لوس که انگار خودش رو به زور تو بغل چان جا کرده بود مواجه شدی …

+ اینجا چه خبره ؟
٪ اوه جالب شد ، تو توی خونه نامزد من چیکار میکنی ؟ … اووو حتما زیر خوابشی نه ؟
_ حرفه دهنتو بفهم ، مواظب حرف هایی که میزنی باش
+ چان
_ جانم ؟
+ واقعا با هم نامزدین ؟
٪ اره عزیزم ، چیشد شکست عشقی خوردی ؟ متاسفم ولی نمیتونی خودت و بهش بچسبونی چون همونطور که میبینی نامزدش مثل دسته گل کنارشه
_ کی بهت اجازه داده بیای اینجا ؟
٪ من که نیاز به اجازه ندارم عشقم
_ گفتم کی بهت اجازه دادی بیای اینجا
٪ عمو گفتش چان تنها رفته و تو هم برو تا از تنهایی درش بیاری و یکم با هم وقت بگذرونین اما مثل اینکه این هرزه کوچولو خوب سرت و گرم کرده
_ یک بار بهت گفتم مواظب حرفات باش ، الانم گورتو گم میکنی نمیخام حتی برای یک ثانیه قیافتو ببینم در ضمن به نظرم قشنگ نیس لقب خودتو رو دیگران بذاری چون به خودت بیشتر میاد هرزه کوچولو … به سلامت

نگاهی بهش کردی ، رگ های گردنش برامده شده بود ، صداش بلند بود و با لحن حرصی و عصبی ای حرف هارو تو صورت دختره پرت میکرد ..
و اما خودت ، افکاری بهم ریخته که هر ثانیه بیشتر بیشتر میشدن و به مغزت فشار میاوردن .. سوال های پی در پی توی مغزت داشت دیوونت میکرد ، قلبت تند تند میزد و دستهات یخ کرده ، حالت به قدر بد بود که با هیچ کلمه ای قابل توصیف نبود … بی وقفه به خودت لعنت میفرستادی که دوباره اون اشتباه رو تکرار کردی و انقدر زود قبول کردی ، عشقی رو قبول کردی که الان در حقیقت داشتنش شک داشتی ..
غرق در افکار الوده و ازر دهندت بودی که چان با حالت نگرانی بازو هات رو گرفت و گفت :
دیدگاه ها (۳)

My angel ( part 15 ) بعد از رفتن کریس ، خودت رو روی تخت رها ...

My angel (part 14 )چند دقیقه ای میشد که محو فضای اطرافت شده ...

خودت رو مشغول کن،گلدوزی،ورزش،خیاطی،تمرین یه زبان جديد،درس خو...

میان دو نگاه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط